کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
buffer zone پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
buffer zone
منطقۀ حائل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی] منطقهای بین دو کشور یا گروههای متخاصم که در آن هیچکدام از آن کشورها یا گروهها حضور نظامی نداشته باشند
-
buffer zone
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منطقه حائل
-
واژههای مشابه
-
buffered
میانگیردار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] مربوط به دادههایی که میانگیر قرار گرفتهاند متـ . میانگیریشده
-
buffering
میانگیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] عمل قرار دادن دادهها در میانگیر
-
buffers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بافر ها، حائل، میانگیر، سپر، فنر، استفاده از میانگیر، ضربت خور، ضرب خور
-
buffering
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بافر، میانگیری
-
buffered
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بافر، میانگیردار، با میانگیر
-
buffer strip
نوار سپر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] نواری از گیاهان کمارتفاع مانند شبدر که برای جلوگیری از فرسایش خاک در میان ردیفهای کشت اصلی میکارند
-
buffer state
کشور حائل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی] کشور مستقل کوچکی که بین دو قدرت بزرگ رقیب بالقوه و متخاصم قرار گرفته است و درنتیجه خطر جنگ بین آنها را کاهش میدهد
-
buffer 3
میانگیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] حافظهای برای ذخیرهسازی موقت دادهها که برای انتقال دادهها از دستگاهی به دستگاه دیگر یا از بخشی از رایانه به بخش دیگر آن به کار میرود
-
landscape buffer
میانگیر منظر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] سامانهای از گیاهان چندسالۀ خودرو یا کاشتهشده در موضعی از منظر برای کاهش پارهای از آثار زیستمحیطی نامطلوب، مانند باد و سروصدا و غبار
-
buffer 4
میانگیری کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] قرار دادن دادهها در میانگیر
-
buffer 1
بافر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] محلولی شامل یک اسید ضعیف و نمک همان اسید یا باز قوی
-
buffer country
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کشور بافر