کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
brush down پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
brush down
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برسید
-
واژههای مشابه
-
brush on
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برس روی
-
brushful
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برش دار
-
brushes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برس، قلم مو، لیف، ماهوت پاک کن، پاک کن، ملامت، خس، علف هرزه، بروس لوله، کفش پاک کن و مانند ان، مسواک زدن، لیف زدن، نقاشی کردن، ماهوت پاک کن زدن، قلم مو زدن، تند گذشتن، خار کردن، تماس حاصل کردن و اهسته گذشتن
-
brushing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مسواک زدن، لیف زدن، نقاشی کردن، ماهوت پاک کن زدن، قلم مو زدن، تند گذشتن، خار کردن، تماس حاصل کردن و اهسته گذشتن
-
brush cutter, brush hog
علفچین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] ماشینی برای کندن علفها و بوتههای حریم خط آهن
-
brushing consistency
قوام قلمزنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار] شرایطی شارششناختی که در آن میتوان بهصورت دقیق مادۀ پوشش را با قلممو و بهصورت مناسب بر کارپایه (substrate) افزود
-
brush 3
قلممو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] ابزاری که سر آن از دستهموی طبیعی یا مصنوعی ساخته شده است و بیشتر برای زدن مواد پوششی از آن استفاده میکنند
-
brushing 2
قلمموزنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] زدن مادۀ پوششی با قلممو
-
polishing brush
فرچۀ پرداخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] فرچهای که معمولاً بر روی ابزارهای چرخشی (rotary instruments) نصب میشود و برای پرداخت دندانهای طبیعی یا مصنوعی به کار میرود
-
brush plating
آبکاری قلمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی، مهندسی مواد و متالورژی] نوعی آبکاری که در آن کار آند و محلول را قلممو یا تیغه انجام میدهد
-
brush 2
جارو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ابزاری برای به صدا درآوردن سازهای کوبهای که سر آن دارای رشتههایی عموماً فلزی است که از یک سو به هم بسته شدهاند
-
brush discharge
تخلیۀ جارویی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] تخلیۀ الکتریکی جسم رسانا وقتی که اختلاف پتانسیل بین این جسم و محیط اطراف آن از حد معینی بیشتر است، ولی در حدی نیست که جرقه تولید کند
-
brush mark
ردِ قلم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] پستیوبلندیهای کوچک بر سطح پوشرنگ که ناشی از حرکت قلممو است