کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
alerted پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
alerted
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
alerted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هشدار داد، خروش برآوردن، سر و صدا و اشوب کردن
-
واژههای مشابه
-
alerting
هشداردهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] استفاده از نشانک در مدارهای مخابراتی برای آگاه کردن فرد یا تجهیزات طرف تماس از رسیدن تماس
-
alert
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هشدار، اعلام خطر، اژیر هوایی، خروش برآوردن، سر و صدا و اشوب کردن، هوشیار، مواظب، متوجه، زیرک، گوش بزنگ، محتاط
-
alerting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هشدار، خروش برآوردن، سر و صدا و اشوب کردن
-
alerters
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هشدار دهنده
-
alerter
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هشدار، هوشیار، مواظب، متوجه، زیرک، گوش بزنگ، محتاط
-
alerts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هشدار، اعلام خطر، اژیر هوایی، خروش برآوردن، سر و صدا و اشوب کردن
-
alert service
هشدار 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] خدماتی که با صدای زنگ تلفن در وقت مقرر و ازپیشتنظیمشده به مشترک هشدار میدهد
-
air alert
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هشدار هوا
-
strip alert
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هشدار نوار
-
red alert
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هشدار قرمز
-
Emergency Alert System
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیستم هشدار اضطراری
-
seizure-alert dog
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تشنج هشدار سگ
-
traffic alert and collision-avoidance system, TCAS, traffic alert and collision avoidance
سامانۀ برخوردگریز و هشدار شدآمد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی، علوم نظامی] نوعی سامانه در هواگردها که با جمعآوری اطلاعات شدآمدی محیط اطراف، خطر برخوردهای بالقوه را به خدمه هشدار میدهد