کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
affected پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
affected
/əˈfektid/
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
affected
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متأثر، تحت تأثیر، دچار، مبتلا، تحت تاثیر واقع شده، ظاهر نما، امیخته با ناز و تکبر
-
واژههای مشابه
-
affect
عاطفه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] جنبۀ مشهود هیجانیای که در برخی از حالات مرضی ممکن است با نوع و شدت هیجانی که بیان میشود، تناسب نداشته باشد
-
affectability
عاطفهپذیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] قابلیت هیجانی فرد
-
affective
عاطفی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] مربوط به عاطفه
-
affectivity
عاطفی بودن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] حساسیت نسبت به محرکهای عاطفی
-
affectability
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تأثیرپذیری
-
affectation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اعتیاد، تظاهر، تکبر، وانمود، ناز، ظاهر سازی
-
affectioned
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محبت
-
affections
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عواطف، عاطفه، محبت، مهربانی، تاثیر، ابتلاء، مهر، خوی، برخورد، عدم تنافر، عطف، علاقه
-
affectible
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قابل اعتماد
-
affectate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اعتیاد
-
affect
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تاثیر می گذارد، اثر، اثر کردن بر، تغییر دادن، متاثر کردن، وانمود کردن، دوست داشتن، تمایل داشتن، تظاهر کردن به
-
affecting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موثر بر، اثر کردن بر، تغییر دادن، متاثر کردن، وانمود کردن، دوست داشتن، تمایل داشتن، تظاهر کردن به
-
affecter
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فاکتور