کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یَراق،یراق آلات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هازِر یَراق
لهجه و گویش بختیاری
hâzer-yarâq حاضریراق، کسى که براى انجام دادن کارى آماده باشد.
-
یراقْ قِیلون
لهجه و گویش بختیاری
yarâq qeylun بدنه چوبى غلیان.
-
واژههای همآوا
-
یَراق،یراق آلات
لهجه و گویش تهرانی
لوازم و اسباب در مانند لوله و دستگیره و قفل
-
جستوجو در متن
-
چیلان
فرهنگ فارسی معین
[ قس . چلنگر ] (اِ.) آلات و ادواتی که از آهن سازند مانند زرفین در و زنجیر و حلقه های کوچک و یراق زین و لگام اسب و رکاب .
-
زمودگری
واژهنامه آزاد
بخشی از تولیدات آهنگران که یراق آلات درها و پنجره ها را تشکیل می دهد. زمود گری پیشه ایست که در آن هر نوع الصاقات فلزی که برای در و پنجره های سنتی و قدیمی به کار می رفته، ساخته می شده است.
-
چیلان
لغتنامه دهخدا
چیلان . (اِ) آلات و ادواتی که از آهن سازند مانند زرفین در و زنجیر وحلقه های کوچک و یراق زین و لگام اسب و رکاب . (برهان ) (از آنندراج ). خرده ریزی که از آهن سازند چون چفت وحلقه و لجام و غیره . (یادداشت مؤلف ). || بیشه ای که در آن خرسها منزل کنند. (نا...
-
ساز و برگ
لغتنامه دهخدا
ساز و برگ .[ زُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اسباب و سامان . (بهار عجم ) (آنندراج ). برگ و ساز. ساز و آلت . ساز و سامان . آلات و ادوات . اسباب . وسائل . لوازم : ز خان و مان و قرابت به غربت افتادم بماندم اینجا بی ساز و برگ و انگشتال . ابوالعباس . || ...
-
زین
لغتنامه دهخدا
زین . (اِ)ترجمه ٔ سَرج . و خانه ، ساغر، قدح و هلال از تشبیهات اوست . (از آنندراج ). سرج و قسمی از نشیمن که بر پشت اسب و استر جهت سواری می گذارند. (ناظم الاطباء). در فارسی بمعنی سرج عربی آمده . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). آنچه از چرم سازند و بر پشت اسب ن...
-
ساز
لغتنامه دهخدا
ساز. (اِ) ساختگی کارها. (برهان ) (انجمن آرا) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ). سامان . (غیاث ) (جهانگیری ). سامان و سرانجام . چنانکه گویند ساز و برگ و ساز و سرانجام . (آنندراج ). آمادگی . ساخت . ساختگی : به روز هیچ نبینم ترا به شغل و به سازبه شب کنی ...
-
رخت
لغتنامه دهخدا
رخت . [ رَ ] (اِ) اسباب و متاع خانه . (آنندراج ) (انجمن آرا) (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔخطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ سروری ). گرانبهای از اسباب خانه . (ناظم الاطباء). سامان . اسباب و تجملات . (از شعوری ج 2 ص 2). اثاث . (ملخص اللغات ح...
-
طهمورث
لغتنامه دهخدا
طهمورث . [ طَ رِ ] (اِخ ) نام پادشاهی بود از نبیره های هوشنگ . گویند ابلیس را مرکوب ساخته بود و سوار میشد و مدت پادشاهی او را بعضی سی سال و بعضی هزار سال نوشته اند. (برهان ). قهندز مرو را او کرده است . (حدود العالم ص 58). وی سومین پادشاه از طبقه ٔ پی...
-
صنایع
لغتنامه دهخدا
صنایع. [ ص َ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ صَنیع. (منتهی الارب ). ج ِ صَنیعَه . (المنجد) (مهذب الاسماء). رجوع به صنیع، صنیعة و صنائع شود : از هر صنایعی که بخواهی بر او اثروز هربدایعی که بجوئی بر او نشان . فرخی .و چون نصر گذشته شد از شایستگی و بکارآمدگی این مرد مح...
-
حج
لغتنامه دهخدا
حج . [ ح َج ج / ح ِج ج ] (ع مص ) آهنگ کردن . (منتهی الارب ). آهنگ کردن به چیزی . القصد الی الشی ٔ المعظم . (تعریفات جرجانی ص 56). قصد. (ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ). قصد کردن . (ترجمان القرآن ). || تردد. آمدوشد کردن با کسی . بسیار آمدورفت کر...