کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یلک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یلک
/yalak/
معنی
۱. [مصغرِ یل] = یل۲
۲. کلاهگوشی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
یلک
لغتنامه دهخدا
یلک . [ ی َ ل َ ] (اِ) قسمی از کلاه و تاج پادشاهان . (ناظم الاطباء). کلاهی است که سلاطین بر سر گذارند. (انجمن آرا) (آنندراج ). نوعی از کلاه است ملوک و سلاطین را تا جعد گوش . (برهان ) : تا من به نور ماه تو شب را برم به روززان پیش کزسمور به مه برکشی یل...
-
یلک
لغتنامه دهخدا
یلک . [ ی ِ ل َ ] (ترکی ، اِ) پرهای ریز مرغان . خوافی مرغان باشد و هم اکنون بدین معنی در آذربایجان و تبریز مستعمل است . (از یادداشت مؤلف ). هریک از پرهای بال و دم مرغان ، به خصوص خروس : اگر عقاب سوی جنگ او شتاب کندعقاب را به یلک بشکند سر و تن و بال ...
-
یلک
لغتنامه دهخدا
یلک . [ی َ ل َ ] (اِ مصغر) مصغر یل ترکی . نیم تنه ٔ بلند معمول زنان مصری . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یَل شود.
-
یلک
فرهنگ فارسی معین
(یَ لَ) (اِ.) کلاه گوشه ، گوشه ای از کلاه یا تاج .
-
یلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] yalak ۱. [مصغرِ یل] = یل۲۲. کلاهگوشی.
-
واژههای مشابه
-
یلک لو
لغتنامه دهخدا
یلک لو. [ ی ِ ل َ لو ] (اِخ )دهی است از دهستان آجرلوی بخش مرکزی شهرستان مراغه ،واقع در 19هزارگزی شمال خاوری شوسه ٔ شاهین دژ-میاندوآب . سکنه ٔ آن 104 تن و آب آن از رود آجرلو و چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
یَل،یَله، یَلَک، یالَک
لهجه و گویش تهرانی
کت، نیم تنه جلوباز زنانه آستینداربا تزئینات،ژیله
-
جستوجو در متن
-
پستک
لغتنامه دهخدا
پستک . [ پ َ ت َ ] (ص مصغر) کوتاه قد. کوتاه بالا. قصیر. قُصقُص . قُصقُصه . قَلاش ؛ پستک ترنجیده . قَلمّزَه ؛ زن پستک ناکس . کعل ؛ مرد پستک ناکس . وَحرَه ؛ زن سرخ رنگ پستک . قَعْل ؛ پستک زفت نافرجام . کیص و کیّص ؛ پستک نازک اندام پرگوشت . اکوئلال ؛ پس...
-
ولیک
لغتنامه دهخدا
ولیک . [ وَ ] (اِ) درختی است با میوه ٔ خرد به رنگ سرخ و سیاه و از گونه های مختلف وحشی زالزالک است ، و در کتب مفردات آن را خفچه ، عوسج ، زعرور الادویه نام میدهند و اسامی مشترک سرخ میوه و سیاه میوه ٔ آن این است : کمار (در لاهیجان )، کرچ (در دره کرج )، ...