کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یله گرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خان یله
لغتنامه دهخدا
خان یله . [ ی َ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) بنام فعلی آن «حسن آباد» رجوع شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
یله رفتن
دیکشنری فارسی به عربی
بکرة , تمايل
-
یله برا
واژهنامه آزاد
سلام داداش
-
مزرعه ٔ یله گنبد
لغتنامه دهخدا
مزرعه ٔ یله گنبد. [ م َ رَ ع َ ی ِ ی ِ ل َ گُم ْ ] (اِخ ) (اوج تپه )دهی است جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین ، واقع در60هزارگزی شمال ضیأآباد و 18 هزارگزی راه شوسه . سردسیر. سکنه 500 تن . آبش از چشمه سار و رودخانه ٔ گوگ دره ، محصول عمده ...
-
مزرعه ٔیله گنبد پائین
لغتنامه دهخدا
مزرعه ٔیله گنبد پائین . [ م َرَ ع َ ی ِ ی ِ ل َ گُم ْ ب َ دِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین ، واقع در 15هزارگزی شمال ضیأآباد و 5 هزارگزی راه عمومی . سردسیر. سکنه 435 تن . آبش از چشمه سار، محصول عمده لبنیات ، شغل اهالی...
-
یَل،یَله، یَلَک، یالَک
لهجه و گویش تهرانی
کت، نیم تنه جلوباز زنانه آستینداربا تزئینات،ژیله
-
جستوجو در متن
-
شیردار
لغتنامه دهخدا
شیردار. (نف مرکب ) شیربان . آنکه شیر (اسد) را نگه دارد. (یادداشت مؤلف ) : شیردار آورد به میدانگاه گرد بر گرد صف کشند سپاه . نظامی .شیرداران دو شیر مردم خواریله کردند بر نشانه ٔ کار. نظامی .شیرداری از آن میانه دلیرتاج بنهاد در میان دو شیر.نظامی .
-
تماشاکنان
لغتنامه دهخدا
تماشاکنان . [ ت َ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال تماشا. در حال نظاره : مثال ملک چو باغی است پرشکوفه و گل تو شادمانه تماشاکنان بباغ درآی . فرخی .تماشاکنان گرد خیمه بگشت چو سروی چمان بر کنار چمن . فرخی .نماز شام همه نیکوان به عید شدندطرب کنان و تماشا...
-
کشت ورز
لغتنامه دهخدا
کشت ورز. [ ک ِ وَ ] (نف مرکب ) برزگر. کشتکار. زارع . برزیگر. کشاورز : نکردیم بر کشت ورزت زیان دژم روی گشتی چو شیر ژیان . فردوسی .یکی پیشه کار و دگر کشت ورزیکی آنکه پیمود فرسنگ مرز. فردوسی .دهقان فلک در آن کشت ورزی . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 10). || (ا...
-
مخرقه
لغتنامه دهخدا
مخرقه . [ م َ رَ ق َ] (ع اِ) دروغ : و پرده از روی کار و مخرقه ٔ او برخاست و رسوا شد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 64).ابر سیه را شمال کرده بود بدرقه بدرقه ٔ رایگان بیطمع و مخرقه . منوچهری .رزبان گفت که این مخرقه باور نکنم تا به تیغ حنفی گردن هر یک نزنم . م...
-
بهیزک
لغتنامه دهخدا
بهیزک . [ ب ِ زَ ] (اِ) پهلوی «وهیجک » . خمسه ٔ مسترقه . پنجه دزدیده . اندرگاه . (یادداشت بخط مؤلف ). هریک از دوازده ماه ایران باستان دارای 30 روز بود و سال ، 12*30 = 360 روز. بنابراین هر سال شمسی پنج روز کم داشت . برای جبران در آخر هر ماه سال پنج ر...
-
گیل
لغتنامه دهخدا
گیل . (اِخ ) به قوم ساکن گیلان اطلاق شود.(حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) (معجم البلدان ). اسم طوایفی است که در ولایت گیلان در کوههای شمالی یعنی خلخال و طارم سکنی داشته اند و یونانیها آنها را کادوسی مینامیدند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 263) : سپر در سپر گی...
-
یل
لغتنامه دهخدا
یل . [ ی َ ] (ص ، اِ) شجاع و دلیر و پهلوان و مبارز و جنگجوی پر زور و قوت . (ناظم الاطباء). شجاع و دلیر. (آنندراج ). شجاع و دلاور و بهادر و پهلوان را گویند. (برهان ). مرد مبارز. (لغت فرس اسدی ). پهلوان و دلاور را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) : گر این هفت ...
-
کمینگاه
لغتنامه دهخدا
کمینگاه . [ ک َ ] (اِ مرکب ) جایی که در آن به قصد دشمن و یا شکار پنهان شوند. (ناظم الاطباء). جایی که در آن کمین کنند. (فرهنگ فارسی معین ). مکمن . نخیز. کمینگه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سپه را سراسر به قارن سپردکمینگاه بگزید سالار گرد. فردوسی .ب...
-
پاشیدن
لغتنامه دهخدا
پاشیدن . [ دَ ] (مص ) پراکندن . پریشیدن . افشاندن . نثار کردن . ریختن . برافشاندن . پاچیدن . (در تداول عوام ): آب بر کسی پاشیدن ؛ آب بر روی او افشاندن . تخم در مزرعه پاشیدن ؛ تخم در کشتمند افشاندن . نمک و فلفل و نظایر آن بر روی چیزی پاشیدن ؛ نمک و فل...