کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یرمغان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یرمغان
/yarmaqān/
معنی
= ارمغان
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
یرمغان
لغتنامه دهخدا
یرمغان . [ ی َ م َ ] (اِ) ارمغان و سوغات . (ناظم الاطباء). ارمغان . ره آورد.راه آور. راه آورد. سوغاتی . هدیه که از سفر آرند. (یادداشت مؤلف ). بر وزن و معنی ارمغان است . (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). و رجوع به ارمغان شود. || درم را نیز...
-
یرمغان
فرهنگ فارسی معین
(یَ مَ) (اِ.) ارمغان ، تحفه .
-
یرمغان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] yarmaqān = ارمغان
-
جستوجو در متن
-
ارمغانی
لغتنامه دهخدا
ارمغانی . [ اَ م َ ] (اِ) ارمغان . (مؤید الفضلاء). (برهان ). یرمغان . راه آورد. (اوبهی ) : چو فکرت بمعراج معنی خرامدهمه حور عین آورد ارمغانی . کمال اسماعیل .چه ارمغانی از این به که دوستار آیدتو خود بیا که دگر هیچ درنمی باید. سعدی .توچه ارمغانی آری ک...
-
یرمق
لغتنامه دهخدا
یرمق . [ ی َ م َ ] (ترکی ، اِ) پول و درم ودینار. (ناظم الاطباء) به معنی درم و دینار باشد. (آنندراج ) (برهان ). در حدیث خالدبن صفوان به معنی درهم آمده است : یطعم الدرمق و یکسو الیرمق . در این روایت یرمق را فارسی دانسته و آن را به معنی قبا تفسیر کرده ا...
-
ارمغان
لغتنامه دهخدا
ارمغان . [ اَ م َ / م ُ ] (اِ) تحفه ای باشد که چون از جائی آیند بجهت دوستان بیاورند. (جهانگیری ). سوغاتی را گویند که چون از جائی بیایند بجهت دوستان بطریق ره آورد بیاورند. (برهان ). تحفه ای که مسافر برای کسان وآشنایان آرد و آن را امروز سوغات گویند. تح...
-
یادگار
لغتنامه دهخدا
یادگار. [ دْ / دِ ] (اِ مرکب ) اثر. نشان . (غیاث اللغات ). هر چیزی که از کسی یادآوری می کند و شخص را به یاد وی می اندازد.(ناظم الاطباء). نشان خیر که از کسی باقی بماند. (آنندراج ).آنچه کسی برای تذکار خود باقی می گذارد و آنچه از اشخاص بر جای می ماند وی...
-
ا
لغتنامه دهخدا
ا. [ اَ ] (پیشوند) همزه ٔمفتوحه در زبانهای باستانی ما علامت سلب و نفی بوده ،چون : ابرنایو؛ نابرنا، نابالغ. اَمهرک َ؛ بی مرگ . (اوستائی ). اکرانه ؛ بی کنار، بی کرانه ، نامتناهی . و این حرف برای چنین معنی در کلمه ٔ اَسغدَه ، به معنی ناسوخته ، یا نیم سو...