کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یجوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یجوز
لغتنامه دهخدا
یجوز. [ ی َ ] (ع فعل ) جایز است . رواست .- لایجوز ؛ جایز نیست . روا نیست . ناروا. رجوع به لایجوز شود.
-
واژههای مشابه
-
یجوز و لایجوز
لغتنامه دهخدا
یجوز و لایجوز. [ ی َ زُ ی َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رواست و روا نیست . روا و ناروا. || کنایه از مسائل شرعی است : یجوز و لایجوزستش همه فقه ازجهان لیکن سرا یکسر ز مال وقف گشته ستش چو جوزائی . ناصرخسرو.که همی دانم یجوز و لایجوزخود ندانی این که حوری یا...
-
جستوجو در متن
-
لایجوز
لغتنامه دهخدا
لایجوز. [ ی َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ، ص مرکب ) (از: لا + یجوز) که روا نباشد. که جایز نیست . ناجایز. ناروا : یجوز و لایجوزستش همه فقه از جهان لیکن سرا یکسر ز مال وقف گشتستش چو جوزائی . ناصرخسرو.هرچه کان گفت لایجوز چنین آن دگر گفت عندنا لابأس . ناصرخسرو.د...
-
کردار
لغتنامه دهخدا
کردار. [ ک ِ ] (معرب ، اِ) مثل بنا و اشجار و جای انباشته به خاکی که کسی از ملک شخص خود نقل کرده باشد، و از آنجمله است قول فقها که گویند یجوز بیع الکردارو لا شفعة فیه لانه مما ینقل . و این کلمه فارسی است . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از منتهی ال...
-
اطرط
لغتنامه دهخدا
اطرط. [ اَ رَ ] (ع ص ) رجل اطرطالحاجبین ؛ مرد کم موی ابرو. و یجوز رجل ٌ اطرط، ای بدون ذکرالحاجبین . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و صاحب اقرب الموارد آرد: و لا بد من ذکرالحاجبین . باریک ابرو. (تاج المصادر بیهقی ). آنکه بر ابروانش هیچ مو نبود. (مه...
-
حثمة
لغتنامه دهخدا
حثمة. [ ح َ م َ / ح َ ث َ م َ ] (ع اِ) الاکمة الحمراء. و قال الازهری الاکمة و لم یذکر الحمراء قال و یجوز تسکین الثاء. (معجم البلدان ). پشته ٔ خرد سرخ یا سیاه از سنگها. || هَرِ بینی . || ارنبه ٔ بینی . پره ٔ بینی . || اسب کره ٔ کوچک . ج ، حثام . (منته...
-
تمام
لغتنامه دهخدا
تمام . [ ت َ ] (ع اِ) تمام الشی ٔ؛ تمامی آن . تمامة و تتمه مثل آن . (منتهی الارب ). همه . و تمام الشی ٔ، همه ٔ آن وتمامی آن . (ناظم الاطباء). مصدر تَم ّ و تمام الشی ٔ، آنچه بدان اجزاء آن کامل گردد. (از اقرب الموارد). || و من العروض ما استوفی نصفه الا...
-
ناتی
لغتنامه دهخدا
ناتی . (ع ص ) بلند شده و آماس کرده و بلند برآمده . (ناظم الاطباء). بلند برآینده و بلند. (آنندراج ) (منتهی الارب ). برجسته . برآمده . غنبیده . ورغلنبیده . (یادداشت مؤلف ). الناتی ُٔ: اسم فاعل ، یقال «الکعب عظم ناتی » و کل شی ٔ ارتفع من بیت و غیره فهو...
-
اغتباط
لغتنامه دهخدا
اغتباط.[ اِ ت ِ ] (ع مص ) به آرزو آمدن . یقال : غبط فاغتبط. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غبطه و رشک بردن و خواستن کسی که حالش مثل دیگری نیک شود. (فرهنگ نظام ). رشک بردن به نیکوئی حال کسی تا او را مثل آن حال شود. (آنندراج ). || نیکوحال شدن . (منتهی ...
-
تکرار
لغتنامه دهخدا
تکرار. [ ت ِ ] (اِمص ) تکرار بکسر تاء غلط نیست زیرا اسم مصدر تکرار بفتح تاء است ابوالبقاء گوید: التکرار هو مصدر ثلاثی یفید المبالغه کالترداد مصدر رد، عند سیبویه او مصدر مزید اصله التکریر قلب الیاء الفا عند الکوفیه و یجوز کسر التاء فانه اسم من التکرار...
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن اسماعیل میکالی . کاتب و ادیبی بلیغ. او صدهزار شعر از قدما و متأخرین از برداشت و گاهی بطرز ادبا شعر می سرود و از اوست :یوم دجن قدتناهی طیبه و حقیق ان یحیا بالمطرهل یجوز الصحو فی اثنائه ان ّ هذاالرأی من ا...
-
حداد
لغتنامه دهخدا
حداد. [ ح َدْ دا] (اِخ ) اسکندرانی . ظافربن القاسم بن منصوربن عبداﷲبن خلف الجذامی الاسکندرانی معروف به حداد شاعر ادیب . حافظ سلفی و گروهی از اعیان از وی روایت کنند. وفات او بمصر در محرم سال (529هَ . ق .) بود، و از اوست :حکم العیون علی القلوب یجوزو دو...
-
اسلط
لغتنامه دهخدا
اسلط.[ اَ ل َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سلاطة و سلوطة. مسلطتر. || دراززبان تر. || افصح : اسلطهم لساناً. (منتهی الارب ). || سلیطه تر: طلب [سقراط] تزویج المراءة السفیهة [ ظ:السلیطة ] التی لم یکن فی بلده اسلط منها. (عیون الانباء ج 1 ص 43).- امثال :اسلط...