کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یافه درای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یافه درای
/yāfedarāy/
معنی
یاوهگوی؛ بیهودهگو.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
یافه درای
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ)(ص فا.) بیهوده گو، ژاژخای .
-
یافه درای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹یاوهدرای› [قدیمی] yāfedarāy یاوهگوی؛ بیهودهگو.
-
جستوجو در متن
-
بیهوده درای
لغتنامه دهخدا
بیهوده درای . [ دَ / دِ دَ ] (نف مرکب ) بیهوده گوی . هرزه گوی . یافه گوی . ژاژخای : گر رای بقا کنی در اینجای بیهوده درای و سست رایی .ناصرخسرو.
-
درای
لغتنامه دهخدا
درای . [ دَ ] (نف ) مخفف دراینده . گوینده . (یادداشت مرحوم دهخدا).- خیره درای ؛ هرزه درای . گزافه گوی . رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.- ژاژدرای ؛ یاوه گوی . ژاژخای . رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.- لک درای ؛ بیهوده گوی . هرزه درای . رجوع ب...
-
محال گوی
لغتنامه دهخدا
محال گوی . [ م ُ ] (نف مرکب ) بیهوده گو.ترفندباف . یاوه گوی . یافه درای : ترشروی باشند و متکبر و محال گوی و بخیل و رعنا. (سیاست نامه ).
-
پاک سخن
لغتنامه دهخدا
پاک سخن . [ س ُ خ ُ / خ َ ] (ص مرکب ) پاک گفتار. درست گفتار : آنکه او را بستاید چه بود، پاک سخن وانکه او را نستاید چه بود، یافه درای .فرخی .
-
بیهوده گو
لغتنامه دهخدا
بیهوده گو. [ دَ / دِ ] (نف مرکب ) بیهوده گوی . کسی که سخنش معنی ندارد. (ناظم الاطباء). لغوگوی . نافرجام گوی . یافه گوی . یاوه درای . و رجوع به بیهوده گوی و بیهده گو شود.
-
هرزه لا
لغتنامه دهخدا
هرزه لا. [ هََ زَ / زِ ] (نف مرکب ) هرزه لای . هرزه درای . هرزه خای . هرزه گو. یاوه گوی : غورک بی مغز را صفرا بشورید و بگفت ای مموه باژگونه یافه گوی هرزه لا. سنائی .گر ترا طعنی کند ز ایشان مگیر از بهر آنک مردم بیمار باشد یافه گوی و هرزه لا. سنایی .مس...
-
خطیری
لغتنامه دهخدا
خطیری . [ خ َ] (اِخ ) وی یکی از شعرای باستان است که هزل و هجا می گفته و قصیده ٔ هجائیه ٔ شعرا را که قریعالدهر کرده بود، جواب گفته و پاره ای از اشعار او در لغت نامه ٔ اسدی بشاهد آمده و این اشعار از سوزنی درباره ٔ اوست :من آن کسم که چو کردم بهجو گفتن ر...
-
سبک خرد
لغتنامه دهخدا
سبک خرد. [ س َ ب ُ خ ِ رَ ] (ص مرکب ) کم خرد و احمق و ساده لوح . (آنندراج ). سفیه . مَعْتوه . (منتهی الارب ) : کسی که گوید من چون توام بفضل و هنرسبک خرد بود و یافه گوی و هرزه درای . فرخی .جز آن سبک خرد شوربخت سوخته مغزکه غره کرد مر او را بخویشتن شیطا...
-
همسان
لغتنامه دهخدا
همسان . [ هََ ] (ص مرکب ) هم سان . مساوی . (آنندراج ). مانند. همانند : گر کسی گوید که در گیتی کسی همسان اوست گر همه پیغمبری باشد، بود یافه درای . منوچهری .نگاری تن جانور صدهزارکز ایشان دو همسان ندارد نگار. اسدی .ملکت چو ملک سام و سکندر، نشان توهمسان ...
-
بیهده گوی
لغتنامه دهخدا
بیهده گوی . [ هَُ دَ / دِ ] (نف مرکب ) بیهوده گوی . بَذی ّ. بذی اللسان . هزال . هذار. یافه گوی . یاوه درای : خاقانی اگر بیهده گفت از سر مستی مستی به ازو بیهده گوی تو ندیدم . خاقانی .من از کجا و نصیحت کنان بیهده گوی حکیم را نرسد کدخدایی بهلول . سعدی ....
-
ژاژخا
لغتنامه دهخدا
ژاژخا. (نف مرکب ) ژاژخای . بیهوده گوی . بیهده گوی . ول گوی . هرزه درای . هرزه گوی . هرزه سرای . هرزه لای . لک درای . خام درای . کسی که سخن بی معنی و بی فایده گوید. یافه گو. یاوه سرای . یاوه گو. || مِهْذار. هَذر. پرگوی . پرچانه . درازنفس . پُرنفس . مِ...
-
بوالفضول
لغتنامه دهخدا
بوالفضول . [ بُل ْ ف ُ ] (ع ص مرکب ) کنایه از یاوه گو. (آنندراج ). بیهوده گوی . (ناظم الاطباء) : این ابلهان که بی سببی دشمن منندبس بوالفضول و یافه درای وزنخ زنند. سنایی .همه جور زمانه بر فضلاست بوالفضول از جفاش زاستر است . خاقانی .ای بسا بوالفضول کز ...