کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گیاه روزبلند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گیاه کاشتن
لغتنامه دهخدا
گیاه کاشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) کشت و زرع کردن . کاشتن نباتات . نشاندن یا غرس کردن درخت .
-
گیاه کوه
لغتنامه دهخدا
گیاه کوه . (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش صومعه سرا شهرستان فومن . واقع در 7هزارگزی شمال صومعه سرا و 1000گزی راه فرعی صومعه سرا به نرگستان . محلی جلگه و هوای آن معتدل و مرطوب و سکنه ٔآن 110 تن است . آب آن از رود ماسوله تأمین میشود. محصول عمده ٔ ...
-
گیاه نمناک
لغتنامه دهخدا
گیاه نمناک . [ هَِ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سبزه ای است که آن را خرفه و پرپهن می گویند و به عربی بقلةالحمقاء خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قسم کوچک آن را لویبا نامند و وجه تسمیه ٔ حمقاء آن است که در مسیل و وادیها و رودخانه ها و...
-
گیاه بر
لغتنامه دهخدا
گیاه بر. [ ب ُ ] (نف مرکب ) برنده ٔگیاه . || (اِ مرکب ) داس که بدان دروند. (السامی فی الاسامی ): مِحَشَّة؛ گیاه بر. داس گیاه . (مقدمة الادب زمخشری چ تهران ص 101). داس و علف درو. آلتی باشد آهنین که بدان گیاه و علف را برند و قطع کنند.
-
گیاه چر
لغتنامه دهخدا
گیاه چر. [ چ َ ] (نف مرکب ) گیاچر. رجوع به گیاچر شود.
-
گیاه چرا
لغتنامه دهخدا
گیاه چرا. [ چ َ ] (نف مرکب ) مخفف گیاه چران . گیاه چرنده . گیاچرا. رجوع به گیاچرا و گیاچر شود.
-
گیاه چرایی
لغتنامه دهخدا
گیاه چرایی . [ چ َ] (حامص مرکب ) عمل گیاه چر. رجوع به گیاچرایی شود.
-
گیاه خوار
لغتنامه دهخدا
گیاه خوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) گیاخور. خورنده ٔ گیاه . آنکه گیاه و علف خورد. رجوع به گیاخوار شود : شاه جانوران گوشت خوار باز است و شاه چهارپایان گیاه خوار اسب است . (نوروزنامه ). || (اِ مرکب ) مرتع. آنجا که چارپایان بچرند و علف خورند : پارس سربسر...
-
گیاه خوارگی
لغتنامه دهخدا
گیاه خوارگی . [ خوا / خا رَ / رِ ] (حامص مرکب ) عمل گیاه خوار. گیاه خوری . رجوع به گیاخوارگی شود.
-
گیاه خواره
لغتنامه دهخدا
گیاه خواره . [ خوا / خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) رجوع به گیاه خوار شود.
-
گیاه خواری
لغتنامه دهخدا
گیاه خواری . [ خوا / خا ] (حامص مرکب ) گیاه خوری . عمل گیاه خوار.
-
گیاه خور
لغتنامه دهخدا
گیاه خور. [ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) گیاخوار. آنکه علف یا گیاه خورد. || (اِ مرکب ) مرتع و چراگاه . گیاخوار. گیاه خورد : عیینةبن حصین مهتر بنی فزاره بود نزد پیغمبر (ص ) آمد و گفت که مرا دستوری دهی تا به حد مدینه بیایم ، به گیاه خور، که در بادیه گیاه ...
-
گیاه خورد
لغتنامه دهخدا
گیاه خورد. [ خوَرْ / خُرْ ] (اِ مرکب ) گیاه خور. مرتع. چراگاه . گیاخوار.گیاه خور : که در راه شهر گیاه خورد بزرگ بود که ساحت بسیار داشت . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 455).
-
گیاه خوردن
لغتنامه دهخدا
گیاه خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) یا گیاخوردن . خوردن نبات و علف خوردن . چریدن : گیا گر خورد جانور باک نیست چرا جانور جانور را چراست . منوچهری .گفت درویش من نخواهم چیزمن توانم گیاه خوردن نیز. مکتبی .تَبَقﱡل ؛ گیاه خوردن . (دهار) (منتهی الار...
-
گیاه خوری
لغتنامه دهخدا
گیاه خوری . [ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) گیاه خواری یا علفخواری . عمل گیاه خور. || عمل شخصی که پیروی از اصل گیاهخواری می کند . گیاه خواری . نبات خواری .