گیاه خور. [ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) گیاخوار. آنکه علف یا گیاه خورد. || (اِ مرکب ) مرتع و چراگاه . گیاخوار. گیاه خورد : عیینةبن حصین مهتر بنی فزاره بود نزد پیغمبر (ص ) آمد و گفت که مرا دستوری دهی تا به حد مدینه بیایم ، به گیاه خور، که در بادیه گیاه خشک شده است ، آن حضرت با او صلح کرد، و آن گیاه خور به او داد و با یاران به مدینه آمد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). رجوع به گیاه خوار شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.