کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گَزمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گزمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [منسوخ] gazme شبگرد؛ پاسبان؛ عسس.
-
گزمه
فرهنگ فارسی معین
(گَ مِ) [ تر. ] (اِ.) شبگرد، پاسبان .
-
گزمه
واژهنامه آزاد
شبگرد پاسبان
-
جستوجو در متن
-
خروسی شمالی
لغتنامه دهخدا
خروسی شمالی . [ خ ُ ش ُ ] (اِخ ) این نام ، نام دیگر «گزمه » است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6). رجوع به گزمه شود.
-
عسس
واژگان مترادف و متضاد
پاسبان، داروغه، شبگرد، شحنه، طایف، گزمه، محتسب
-
شحنه
واژگان مترادف و متضاد
پاسبان، داروغه، ضابط، عسس، گزمه، محتسب، نگهبان
-
شبگرد
واژگان مترادف و متضاد
۱. داروغه، عسس، گزمه، میربازار، میرشب ۲. شبپوی، شبرو
-
گشتیا
لغتنامه دهخدا
گشتیا. [ گ َ ](ص ، اِ) شبگرد و گزمه و پاسبان شب . (ناظم الاطباء). || نگهبان . مستحفظ. کشیک چی . (اشتینگاس ).
-
پاسبان
واژگان مترادف و متضاد
پاسدار، پلیس، چاوش، حارس، شحنه، شرطه، عسس، گزمه، گماشته، نگهبان، محافظ، محتسب، مستحفظ
-
گشتی
لغتنامه دهخدا
گشتی . [ گ َ ] (ص نسبی ، اِ) پاسبان . نگهبان وپاسبان شب . گزمه . پلیس که شب در گردش است . || خوشی و شادی . || صحت . تندرستی . || مسرور. شادمان . خوشحال . (از ناظم الاطباء).
-
شبگرد
لغتنامه دهخدا
شبگرد. [ ش َ گ َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) کسی که در شب گردش میکند. (ناظم الاطباء). شبرو. (برهان قاطع). آنکه شبها بگردد و سیر کند : تکیه بر اختر شبگرد مکن کاین عیارتاج کاوس ربود و کمر کیخسرو. حافظ.شبها منم و گوشه ٔ غم حال من این است حال دل آواره ٔشبگرد ...
-
رهگذار
لغتنامه دهخدا
رهگذار. [ رَ گ ُ ] (اِ مرکب ) راه . (ناظم الاطباء). رهگذر. (فرهنگ فارسی معین ).- رهگذار دادن ؛ راه دادن . گذر کسی را به جایی قرار دادن : این عدوی عمر بود رهبر من سوی خرد دادرهگذار مرا. ناصرخسرو. || راه تنگ . (ناظم الاطباء). ممر. معبر. گذرگاه . رهگذر...
-
عسس
لغتنامه دهخدا
عسس . [ ع َ س َ ] (ع اِ) ج ِ عاس ّ. (منتهی الارب ). ج ِ عاس است بمعنی شبگرد و حارس ، آن را اسم جمع برای عاس نیز گفته اند، زیرا جمع مکسر «فاعل » بر وزن فَعَل نیامده است . (از اقرب الموارد). جمع عاس ّ است که به معنی شحنه ٔ شب باشد ودر فارسی بر مفرد اطل...