کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گون پاپاخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گربه گون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gorbegun ۱. گربهمانند.۲. [مجاز] حیلهگر؛ فریبکار.۳. [مجاز] چاپلوس.
-
لاله گون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] lālegun به رنگ گل لاله.
-
لعل گون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب. فارسی] [قدیمی] la'lgun لعلفام؛ به رنگ لعل.
-
گونه گون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گونهگونه› gunegun = گوناگون
-
baccate
ستهگون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] ویژگی میوهای گوشتی شبیه سته متـ . ستهشکل bacciform
-
lenticularis
عدسگون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ابری به شکل عدس یا بادام، غالباًً بسیار طویل و معمولاً با حدود کاملاً مشخص که گاهی لبههای آن قوسوقزحی است؛ این نوع ابر منشأ کوهستانی دارد، اما ممکن است در نواحی نیمهکوهستانی نیز دیده شود؛ این اصطلاح عمدتاًً همراه با ابرهای پرساکومهای ...
-
آبله گون
لغتنامه دهخدا
آبله گون . [ ب ِ ل َ /ل ِ ] (ص مرکب ) چون آبله ، و در بیت ذیل : دوش که این گِردگَرد گنبد میناآبله گون شد چو چهر من ز ثریا. قاآنی .ظاهراً غلط آمده است ، چه گون در آخر کلمه چنانکه گونه به معنی رنگ و لون و فام و نیز مانند و شبه و سان و روش می آید و بس و...
-
آتش گون
لغتنامه دهخدا
آتش گون . [ ت َ ] (ص مرکب ) ارغوانی . ارجوانی . احمر. قانی : ساقیا یک جرعه ای زآن آب آتش گون که من در میان پختگان عشق او خامم هنوز.حافظ.
-
گندم گون
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) سبزه ، کسی که رنگ پوستش سبزه باشد.
-
گربه گون
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) فریبنده ، ذغاباز، محیل .
-
آینه گون
لغتنامه دهخدا
آینه گون .[ ی ِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) چون آینه . رخشنده . صافی .
-
آیینه گون
لغتنامه دهخدا
آیینه گون . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) آینه گون .
-
جزع گون
لغتنامه دهخدا
جزع گون . [ ج َ ](ص مرکب ) بسان جزع . جزع فام . همرنگ جزع : چون خنجر جزع گون برآردلعل از دل سنگ خون برآرد.نظامی .
-
پیروزه گون
لغتنامه دهخدا
پیروزه گون . [ زَ / زِ ] (ص مرکب ) مانند پیروزه . پیروزه وار. || برنگ پیروزه . پیروزه رنگ . پیروزه فام : تو گفتی گرد زنگارست بر آیینه ٔ چینی تو گویی موی سنجابست بر پیروزه گون دیبا. فرخی .فلک همچو پیروزه گون تخته نردی ز مرجانش مهره ز لؤلؤش خصلی . من...
-
پیرآب گون
لغتنامه دهخدا
پیرآب گون . (اِخ ) دهی از دهستان بویراحمد سردسیر بخش کهگیلویه شهرستان بهبهان . واقع در 76 هزارگزی شمال خاوری بهبهان و 30 هزارگزی شمال خاوری راه شوسه ٔ آرو به بهبهان . کوهستانی ، معتدل . مالاریائی ، دارای 75 تن سکنه .آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و ...