کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوفهکِشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
trawling
گوفهکِشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] صید آبزیان با گوفه
-
واژههای مشابه
-
trawl, trawl net
گوفه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] تور ماهیگیری بزرگی به شکل قیف که از دو طرف به تختههایی متصل و معمولاً به دنبال شناور در بستر دریا کشیده میشود
-
trawler
گوفهکِش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] نوعی شناور ماهیگیری که با استفاده از گوفه صید میکند
-
کشی
لغتنامه دهخدا
کشی ٔ. [ ک َ ] (ع ص ) گوشت بریان کرده . || سیرشکم از طعام . پرشکم از طعام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سیر مقابل گرسنه . بسیار خوراک خورده .
-
کشی
لغتنامه دهخدا
کشی . [ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب به کش که قریه ای است در سه فرسخی جرجان بالای کوه . (از انساب سمعانی ). || منسوب به کش که قریه ای است نزدیک سمرقند. (الانساب ). || منسوب به شهر کش یا سبز به ماوراءالنهر. رجوع به کش شود. || ماهروی اهل شهرکش : سرای تو پر سر...
-
کشی
لغتنامه دهخدا
کشی . [ ک َ ] (اِخ )دهی است از دهستان خمیر بخش مرکزی شهرستان بندرعباس . واقع در صد هزارگزی شمال باختری بندرعباس ، سر راه فرعی لار به بندرعباس . با 103تن سکنه . مزرعه ٔ گرمون جزء این دهکده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
کشی
لغتنامه دهخدا
کشی . [ ک َ ] (حامص ) حالت و چگونگی کش . تندرستی .خوشی . گشی هم آمده است . (برهان ). خوبی : که افزونی از دوست بستایدش بلندی و کشی بیفزایدش . فردوسی .نکوئی سپاه است و شاهش تویی کشی آسمان است و ماهش تویی . فردوسی .آن به کشی رتبت میدان خسرو روز جنگ وین ...
-
کشی
لغتنامه دهخدا
کشی . [ ک َ / ک ِ ] (حامص ) عمل کشیدن و همواره بصورت ترکیبی استعمال میشود در تمام معانی اعم از نقل و حمل یا تحمل یا پیمودن و نظایر آن . (یادداشت مؤلف ).- آب کشی ؛ عمل کشیدن آب . استخراج آب از چاه . بیرون آوردن آب از آب انبار.- || عمل حمل آب . عمل ب...
-
کشی
لغتنامه دهخدا
کشی . [ ک َ شی / شی ی ] (اِخ ) ترک کشی ایلاقی . از شاعران متقدم است . رجوع به ایلاقی شود.
-
کشی
لغتنامه دهخدا
کشی . [ ک ُ ] (حامص ) عمل کشتن . حاصل مصدر از کشتن است ولی همواره بصورت ترکیبی بکار می رود. (یادداشت مؤلف ).- آدم کشی ؛ قتل نفس . کشتن انسان .- || خونریزی . جنگ . جدال .- برادرکشی ؛ عمل کشتن برادر.- || همنوع کشی . هم شهری کشی . آنکه را چون برادر ا...
-
کشی
لغتنامه دهخدا
کشی . [ ک ُ شا ] (ع اِ) ج ِ کُشیُة. (منتهی الارب )
-
کشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹گشی› kaš[š]i خوبی؛ خوشی: ◻︎ بنالد مرغ با خوشی، ببالد مور با کشی / بگرید ابر با معنی، بخندد برق بی معنی (منوچهری: ۱۲۳).
-
کشی
فرهنگ فارسی معین
(کَ ش ) (حامص .)1 - خوشی ، تندرستی . 2 - خودستایی ، غرور.
-
کشی
لهجه و گویش تهرانی
آب نبات کشی،آب نبات سنتی