کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوش 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوش 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ← بازیکن گوش
-
واژههای مشابه
-
گوش خر
لغتنامه دهخدا
گوش خر. [ خ َ ] (اِ مرکب ) میلکی باشد که بدان گوش را بخارند. (جهانگیری ).رجوع به گوش خارک و گوش خرک شود. || نام جانوری است که در گوش درآید و مردم را بی آرام سازد و گاه باشد که بکشد ، و آن راگوش خرک و هزارپا نیز گویند. (جهانگیری چ هند). اما ظاهراً در ...
-
گوش خر
لغتنامه دهخدا
گوش خر. [ ش ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اذن حمار. آلت شنوائی خر : تو فضول از میانه بیرون برگوش خر درخور است با سرخر. سنایی .گوش خر بفروش و دیگر گوش خرکاین سخن را درنیابد گوش ِ خر. مولوی . || (اِ مرکب )کنایه از چیزی که هیچ به کار نیاید. (غیاث ). ...
-
سر و گوش
فرهنگ گنجواژه
هوش و حواس، سر و گوش آب دادن، کسب اطلاع، سر و گوش جنبیدن،بالغ شدن، سرو گوش دویدن= خواستار چیزی بودن.
-
جستوجو در متن
-
auscultation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گوش دادن، گوش کردن
-
auscultations
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گوش دادن، گوش کردن
-
گوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] gušidan گوش دادن؛ گوش کردن.
-
hearkening
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گوش دادن، گوش دادن به، بگوش دل پذیرفتن، گوش کردن به، استماع کردن
-
earache
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گوش درد، درد گوش
-
وجع الاذن
دیکشنری عربی به فارسی
درد گوش , گوش درد
-
مستمع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mostame' آنکه گوش میدهد؛ شنونده؛ گوشدهنده.
-
صماخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صِماخ] (زیستشناسی) [قدیمی] somāx داخل گوش؛ سوراخ گوش.
-
quadrilateral
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چهار ضلعی، چهار گوش، مربوط به چهار گوش