گوش خر. [ ش ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اذن حمار. آلت شنوائی خر :
تو فضول از میانه بیرون بر
گوش خر درخور است با سرخر.
گوش خر بفروش و دیگر گوش خر
کاین سخن را درنیابد گوش ِ خر.
|| (اِ مرکب )کنایه از چیزی که هیچ به کار نیاید. (غیاث ). بی مصرف . به کارنیامدنی . (یادداشت مؤلف ). و شاید به معنی استاعلم و علم باشد و محتمل است که به معنی بغلک باشد. (مؤلف ) :
درزیی صدره ٔ مسیح برید
علمش برد و گفت گوش خر است .
|| مجازاً، شرم مرد. (یادداشت مؤلف ). آلت مرد :
چو سوزنی پس وی گوش خر زدن گیرد
به خواب خرگوش اندر زند به عادت و خو.