کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوش تاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گوش بریدگی
لغتنامه دهخدا
گوش بریدگی . [ ب ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب )قطع گوش . (ناظم الاطباء). حالت و چگونگی گوش بریده .
-
گوش بریده
لغتنامه دهخدا
گوش بریده .[ ب ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بریده گوش . اصلم . اجدع .
-
گوش بستر
لغتنامه دهخدا
گوش بستر. [ ب ِ / ب َ ت َ ] (اِخ ) نام مردی عظیم گوش به عهد اسکندر. توضیح اینکه چون اسکندر ذوالقرنین متوجه شهر بابل شد در اثنای راه به کوهی رسید بس عظیم و در دامن آن کوه دریایی بود، لشکریانش به شکار مشغول شدند و مردی یافتند بزرگ جثه و درشت اعضاء و پر...
-
گوش بند
لغتنامه دهخدا
گوش بند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) آلت بستن گوش . رِفاده و عصابه ای که بر گوش بندند. (ناظم الاطباء). || آنچه آویزه ٔ گوش کنند : به خواهش چنان خواست کآن هوشمندز پندش دهد حلقه ٔ گوش بند.نظامی .
-
گوش پیچیده
لغتنامه دهخدا
گوش پیچیده .[ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کنایه از گوشمال داده . (انجمن آرا). کنایه از آگاهانیده شده ، و لهذا بر شاگرد اطلاق کنند. (آنندراج ). گوشمال داده و سیاست شده . (ناظم الاطباء). || کنایه از شاگرد. (برهان ) (انجمن آرا). شاگرد و تلمیذ و شاگرد مکتبی ....
-
گوش تیز
لغتنامه دهخدا
گوش تیز. (ص مرکب ) تیزگوش . رجوع به تیزگوش شود.
-
گوش تیزی
لغتنامه دهخدا
گوش تیزی . (حامص مرکب ) حالت و چگونگی گوش تیز. تیزگوشی . رجوع به تیزگوشی شود.
-
گوش خارک
لغتنامه دهخدا
گوش خارک . [ رَ ] (اِ مرکب ) (از: گوش + خار، خارنده + -َک ، پسوند سازنده ٔ اسم از صفت ) (حاشیه ٔ برهان ). هر چیز که بدان گوش خارند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || میل گوش پاک کن . (جهانگیری : گوش خبه ). گوش خاره . || جانوری را نیز گویند بس...
-
گوش خاره
لغتنامه دهخدا
گوش خاره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) آلتی که بدان چرک گوش پاک کنند. (یادداشت مؤلف ). گوش خارک .
-
گوش خبه
لغتنامه دهخدا
گوش خبه . [ خ َ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) میلکی باشد که بدان گوش را بخارند. (جهانگیری ). در فرهنگ جهانگیری به معنی گوش خارک آمده ، که میل گوش پاک کن [ باشد ] . (از برهان ). اما ظاهراً مخفف «گوش خره » = گوش خاره = گوش خارک است . (حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین...
-
گوش خر
لغتنامه دهخدا
گوش خر. [ خ َ ] (اِ مرکب ) گیاهی که نام علمی آن اگاوی آمریکانا است و به عربی آن را صباره و الصبرالامریکی و به فارسی صباره ٔ آمریکایی و گوش خر گویند. (واژه نامه ٔ گیاهی تألیف اسماعیل زاهدی ص 12).
-
گوش خر
لغتنامه دهخدا
گوش خر. [ خ َ ] (اِ مرکب ) میلکی باشد که بدان گوش را بخارند. (جهانگیری ).رجوع به گوش خارک و گوش خرک شود. || نام جانوری است که در گوش درآید و مردم را بی آرام سازد و گاه باشد که بکشد ، و آن راگوش خرک و هزارپا نیز گویند. (جهانگیری چ هند). اما ظاهراً در ...
-
گوش خر
لغتنامه دهخدا
گوش خر. [ ش ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اذن حمار. آلت شنوائی خر : تو فضول از میانه بیرون برگوش خر درخور است با سرخر. سنایی .گوش خر بفروش و دیگر گوش خرکاین سخن را درنیابد گوش ِ خر. مولوی . || (اِ مرکب )کنایه از چیزی که هیچ به کار نیاید. (غیاث ). ...
-
گوش خراش
لغتنامه دهخدا
گوش خراش . [ خ َ ] (نف مرکب ) رجوع به همین ترکیب در ذیل گوش شود.
-
گوش خرک
لغتنامه دهخدا
گوش خرک . [ خ َ رَ ] (اِ مرکب ) گوش خارک . (ناظم الاطباء). رجوع به گوش خارک شود.