کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوشمال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گوشمال
مترادف و متضاد
تادیب، تنبیه، سزا، سیاست، عقوبت، مجازات
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوشمال
لغتنامه دهخدا
گوشمال . (اِمص مرکب ) گوش تاب . فشار که به گوش دهند تا درد کند. (یادداشت مؤلف ). || مجازاً تأدیب خصوصاً تأدیب استاد مر شاگرد را که گوش وی بمالد تا سرخ شود. (ناظم الاطباء). تنبیه . سیاست : و آن گوشمالها مرا امروز سود خواهند داشت . (تاریخ بیهقی چ اد...
-
گوشمال
واژگان مترادف و متضاد
تادیب، تنبیه، سزا، سیاست، عقوبت، مجازات
-
واژههای مشابه
-
گوشمال خوردن
لغتنامه دهخدا
گوشمال خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ](مص مرکب ) سیاست دیدن . تنبیه شدن . مالیده شدن گوش . آزاردن و تنبیه شدن را و در فرمان آمدن : گر پند به گوش در نکردم از زخم تو گوشمال خوردم . نظامی .هرکه به گفتار نصیحت کنان گوش ندارد بخورد گوشمال . سعدی .سعدیا گر در ...
-
گوشمال دادن
لغتنامه دهخدا
گوشمال دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) سیاست کردن . تنبیه کردن . گوشمال نمودن . تأذین . تعریک . عرک : زان سخن ها که بدو طبع ترا میل و هواست گوشمالش ده از انگشت بدان سان که سزاست . منوچهری (دیوان چ 2ص 195).رفتم پس دنیا بسی ولیکن افلاک بر آن داد گوشمالم . نا...
-
گوشمال دیدن
لغتنامه دهخدا
گوشمال دیدن . [ دی دَ ] (مص مرکب ) گوشمال خوردن و تأدیب شدن : من که قول ناصحان را خواندمی قول رباب گوشمالی دیدم از هجران که اینم پند بس . حافظ.رجوع به گوشمال خوردن شود.
-
گوشمال دادن
دیکشنری فارسی به عربی
عاقب
-
جستوجو در متن
-
تنبیه
فرهنگ واژههای سره
گوشمال
-
punish
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تنبیه کردن، مجازات کردن، کیفر دادن، ادب کردن، گوشمال دادن، سزا دادن
-
punishing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجازات، مجازات کردن، تنبیه کردن، کیفر دادن، ادب کردن، گوشمال دادن، سزا دادن
-
punishes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجازات می کند، مجازات کردن، تنبیه کردن، کیفر دادن، ادب کردن، گوشمال دادن، سزا دادن
-
punished
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجازات، مجازات کردن، تنبیه کردن، کیفر دادن، ادب کردن، گوشمال دادن، سزا دادن
-
گوشمالی
لغتنامه دهخدا
گوشمالی . (حامص مرکب ) سیاست . تنبیه . مجازات : از حلقه ٔ او به گوشمالی گوش ادبم مباد خالی . نظامی .رجوع به گوشمال شود.- گوشمالی دادن ؛ گوشمال دادن .رجوع به گوشمال دادن شود. || در اصطلاح موسیقی کوک کردن و به ارتعاش درآوردن سیم یا زه ذوات الاوتار یا ...
-
پوزمال
لغتنامه دهخدا
پوزمال . (حامص مرکب ) مالش پوز. سیاست و تنبیه کسی با قول یا فعل مانند گوشمال .