کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گنج عروس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گنج آباد
لغتنامه دهخدا
گنج آباد. [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد که در 21هزارگزی شمال مهاباد و 8هزارگزی خاور راه شوسه ٔ مهاباد به ارومیه واقع شده است . هوای آن معتدل و مالاریایی و سکنه ٔ آن 140 تن است . آب آن از رودخانه ٔ مهاباد و چشمه ...
-
گنج آباد
لغتنامه دهخدا
گنج آباد. [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گاوگان بخش دهخوارقان شهرستان تبریز که در 9هزارگزی باختر مرکز بخش و دوهزارگزی راه شوسه تبریز به گاوگان واقع شده است . جلگه ای و معتدل است و مرکب از مزارع خالی از سکنه . اهالی ده های اطراف آن زراعت می کنند. (ا...
-
گنج آباد
لغتنامه دهخدا
گنج آباد. [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نازلو بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه که در6هزارگزی ارومیه و 500گزی خاور راه شوسه ٔ ارومیه به شاهپور واقع شده است . هوای آن معتدل مالاریایی و سکنه ٔ آن 120 تن است . آب آن از قنات و چشمه ٔ شهرحاجی تأمین می شود. مح...
-
گنج آباد
لغتنامه دهخدا
گنج آباد. [ گ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان زنجان که در 36هزارگزی جنوب باختری ماه نشان و 6هزارگزی راه عمومی واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه اش 340 تن است . آب آن از رودخانه ٔ قلعه جوق تأمین میشود. محصول آن غلات و انگور...
-
گنج آگن
لغتنامه دهخدا
گنج آگن . [ گ َ گ َ ] (نف مرکب ) اندوزنده ٔ گنج . (ناظم الاطباء). آن که گنج را بیاگند و بیندوزد. گنج آگننده : سپهدار و گنج آگن و غم گسل کدیور به طبع و سپاهی به دل . اسدی (گرشاسبنامه ).ای بسا گنج آگنان کنج کاوکآن خیال اندیش را شد ریش گاو. مولوی (مثنوی...
-
گنج افشانی
لغتنامه دهخدا
گنج افشانی . [ گ َ اَ ] (حامص مرکب ) افشاندن و نثار کردن گنج و خواسته : ز گنج افشانی و گوهرنثاری بجای آورد رسم دوستداری . نظامی .ملک پرویز کز جمشید بگذشت به گنج افشانی از خورشید بگذشت .نظامی .
-
گنج بار
لغتنامه دهخدا
گنج بار. [ گ َ ] (اِ مرکب ) از عالم رودبار و دریابار. (آنندراج ) (بهار عجم ). جائی که گنج بسیار باشد : بیارم نشانش بر تخت یاروز آن پس گشایم درگنج بار.فردوسی (از بهار عجم و آنندراج ).
-
گنج بخش
لغتنامه دهخدا
گنج بخش . [ گ َ ب َ ] (نف مرکب ) کنایه از جوانمرد و بسیار بخش . (آنندراج از بهار عجم ). سخی . کریم . مسرف .خراج . (ناظم الاطباء). آنکه گنج می بخشد : از آن عادت شریف از آن دست گنج بخش از آن رای تیزبین از آن گرز گاوسار. فرخی .خنیده به کلک و ستوده به تی...
-
گنج بخشی
لغتنامه دهخدا
گنج بخشی . [ گ َ ب َ ] (حامص مرکب ) بخشیدن گنج و خواسته . دادن گنج مردمان را : شبی کو گنج بخشی را دهد دادکلاه گنج قارون را برد باد. نظامی .ز نام آوران گوی دولت ربودکه در گنج بخشی نظیرش نبود.سعدی (بوستان ).
-
گنج بر
لغتنامه دهخدا
گنج بر. [ گ َ ب َ ] (نف مرکب ) برنده ٔ گنج . کسی که گنج را برد.
-
گنج پرداز
لغتنامه دهخدا
گنج پرداز. [ گ َ پ َ ] (نف مرکب ) که گنج را پردازد. بخشنده ٔ گنج : چون به قصر خورنق آمد بازگنج پرداز شد به نوش و به ناز. نظامی (هفت پیکرص 76).به گنجینه سپارم گنج را بازبدین شکرانه گردم گنج پرداز.نظامی (خسرو و شیرین ص 76).
-
گنج پرست
لغتنامه دهخدا
گنج پرست . [ گ َ پ َ رَ ] (نف مرکب ) که گنج پرستد و دوستدار گنج . عاشق گنج . گنج دوست : لرزلرزان چو دزد گنج پرست در کمرگاه او کشیدم دست .نظامی .
-
گنج پژوهی
لغتنامه دهخدا
گنج پژوهی . [ گ َ پ َ / پ ُ ] (حامص مرکب ) پژوهیدن و جستن گنج . گنج طلبی : آب نه وبحرشکوهی کنم جغد نه و گنج پژوهی کنم .نظامی (مخزن الاسرار ص 171).
-
گنج پیما
لغتنامه دهخدا
گنج پیما. [ گ َ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) گنج یاب . گنج یابنده : من که دریافتم چنین جائی شاد گشتم چو گنج پیمائی .نظامی .
-
گنج تپه
لغتنامه دهخدا
گنج تپه . [ گ َ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان که در 3000گزی شمال خاوری قصبه ٔ بهار و 1000گزی خاوری راه فرعی بهار به لالجین واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه اش 730تن است . آب آن از چشمه و قنات و چاه تأمین می...