کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گنجشک روزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زبون گنجشک
لهجه و گویش تهرانی
نام نوعی درخت بدون میوه
-
گنجشک توئی توئی گوی
لغتنامه دهخدا
گنجشک توئی توئی گوی . [ گ ُ ج ِ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جانوری است که آن را در هند طوطی خوانند. (آنندراج ) : آن شهباز منم منم گوی توئی وین گنجشک توئی توئی گوی منم .مسیح کاشی (از آنندراج ).
-
زبان گنجشک معمولی
لغتنامه دهخدا
زبان گنجشک معمولی . [ زَ گ ُ ج ِ ک ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) لسان العصافیر. شجرالبق . زبان گنجشک . (واژه نامه ٔ گیاهی تألیف اسماعیل زاهدی ص 87). رجوع به زبان گنجشک شود.
-
زبان گنجشک میوه قرمز
لغتنامه دهخدا
زبان گنجشک میوه قرمز. [ زَ گ ُ ج ِ ک ِ وَ / وِ ق ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درختی است با برگهای بریده ٔ دندانه دار و گلهای سفید بدبو و میوه های قرمزکه در جنگلهای شمالی ایران میروید. میوه ٔ آن خوراک چهارپایان و پرندگان است . (فرهنگ روستائی بهرامی...
-
درخت زبان گنجشک
دیکشنری فارسی به عربی
رماد
-
مربوط به چوب درخت زبان گنجشک
دیکشنری فارسی به عربی
رمادي
-
جستوجو در متن
-
خاک روزی
لغتنامه دهخدا
خاک روزی . (ص مرکب ) کم روزی . گنجشک روزی : خاک روزی است دلم گر چه هنرریزه بسی است ریزه بگذار که روزی به هنر می نرسد.خاقانی .
-
لب روزی
لغتنامه دهخدا
لب روزی . [ ل َ ] (ص مرکب ) کم روزی . گنجشک روزی . کردی خوردی . آش بقازنه (به ترکی ) : هرگز نبدم لب تو یارب روزی یابنده ٔ تو نیست مگر لب روزی .یبغو.
-
hand-to-mouth
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دست به دهان، دست بدهان، محتاج، گنجشک روزی
-
hand to mouth
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دست به دهان، دست بدهان، محتاج، گنجشک روزی
-
آمخته
لغتنامه دهخدا
آمخته . [ م ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) مخفف آموخته . تعلیم یافته . یادگرفته : بکشتش بسی دشمنان بی شمارکه آمخته بد از پدر کارزار. دقیقی . || تعلیم داده . یادداده . || در تداول امروزین ، خوکرده . معتاد. خوی گرفته . عادت گرفته .- آمخته شدن ؛ معتاد شدن ...
-
تمام شدن
لغتنامه دهخدا
تمام شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بکمال رسیدن . (فرهنگ رشیدی ). کامل شدن . (ناظم الاطباء) : این همه یکسره تمام شده ست نزد توای بت ملوک فریب . رودکی .زیرا بدین دو جسم طبیعی تمام شدکز آب و باد و خاک وز افلاک برترند. ناصرخسرو.میانه کار همیباش و به کم...
-
صقر
لغتنامه دهخدا
صقر. [ ص َ ] (ع اِ) چرغ . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). چرخ . || هر مرغ شکاری از باز و شاهین و جز آن . ج ، اَصقُر، صُقور، صُقورَة، صِقار، صِقارَه ، صُقر. (منتهی الارب ). هر مرغی که شکار کند. (غیاث اللغات ). باز. ابوشجاع . ابوالاصبع. ا...
-
باشه
لغتنامه دهخدا
باشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) جانوری است شکاری از جنس زردچشم و کوچکتر از باز باشد. (برهان ). این کلمه همریشه ٔ باز است و در فارسی باش ، باشه ، واشه ، و معرب آن باشق و در لهجه ٔ طبری واشه ، درگیلکی واشک است . در لاتینی فالکونیزوس گویند . (از حاشیه ٔ برهان...
-
لحوم
لغتنامه دهخدا
لحوم . [ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ لحم . گوشت ها : اهل تمیز از لحوم و شحوم بازار تنفر و تحرز نمودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 697). ابوریحان در صیدنه گوید: لیث گوید عرب گوشت را لحم گوید به تخفیف و تشدید میم و به رومی درا کرباس (؟) و به هندی ابره گویند «ص او نی ...