کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلیگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گلیگر
/geligar/
معنی
۱. گِلکار؛ بنّا.
۲. کارگری که در کارهای ساختمانی کار میکند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گلیگر
لغتنامه دهخدا
گلیگر. [ گ ِ گ َ ] (ص مرکب ) (از: گل (بکسر اول ) + ی [ واسطه ] + گر، پسوند شغل ). (فرهنگ رشیدی ) (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گلگارو بنا. (برهان ). گلکار. (فرهنگ رشیدی ) : زمانه هست به دولتسرای تو معمارچو آفتاب و مهش صد گلیگر و مزدور. اخسیکتی (از...
-
گلیگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] geligar ۱. گِلکار؛ بنّا.۲. کارگری که در کارهای ساختمانی کار میکند.
-
جستوجو در متن
-
غلیغر
فرهنگ فارسی معین
(غِ غَ) (ص شغل .) گلکار، بنا. گلگیر و غلیگر و گلیگر نیز گویند.
-
طیان
لغتنامه دهخدا
طیان . [ طَی ْ یا] (ع ص ) رجل ٌ طیان ٌ؛ مرد گرسنه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || گل گر. (مهذب الاسماء). بناء. گلیگر. راز. گلکار. کلال . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
غلیغر
لغتنامه دهخدا
غلیغر. [ غ ِ غ َ ] (ص مرکب ) استاد بنا و گِلکار. (از برهان قاطع). (از: غل (گل ) + یاء واسطه + غر(گر)، پسوند شغل ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). اصل آن گلگر و گلکار بوده ، تبدیل یافته است . (از انجمن آرا) (از آنندراج ). غلیگر. (جهانگیری ) (برهان قاطع...
-
خره
لغتنامه دهخدا
خره . [ خ َ رَ / رِ ] (اِ) پهلوی هم چیده شده . (از برهان قاطع) : بار بزه بر تو از تو خره کرده ست (؟)ای شده چوگانْت پشت در بزه و بار. ناصرخسرو.گرتو خری ترا ز خری هیچ نقص نیست تا مر تراست سیم بخروار در خره . کمال الدین اسماعیل .بس که ببرّند سران سران ش...
-
خو
لغتنامه دهخدا
خو. [ خ َ / خُو ] (اِ) چوب بنائی باشد که بنایان و کتابه نویسان و نقاشان در درون و بیرون عمارت ترتیب دهند و بر بالای آن رفته کار کنند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ). خَرَه که از بهر نگارگر و گلیگ...
-
گر
لغتنامه دهخدا
گر. [ گ َ ] (پسوند) مرادف گار باشد، همچون : آموزگار و آموزگر که از هر دو معنی فاعلیت مفهوم میگردد. (برهان ). استعمال این لفظ در چیزی کنند که جعل جاعل را تصرف در هیئت آن چیز باشد، چون : شمشیرگر و زرگر مجاز است ، زیرا که جعل و جاعل را در ذات زر و آهن ه...
-
ی
لغتنامه دهخدا
ی . [ ی ِ ] [ ای ] (حرف زاید) یکی دیگر از اقسام یاء که مورد بحث کتابهای لغت و دستور واقع شده یاء زاید است . صاحب آنندراج گوید: «و یاء زایده در آخر کلمات درآید اعم از اینکه عربی بود یا فارسی چون نورهان و نورهانی (بالفتح سوغات و راه آورد) و ارمغان و ار...