کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گشته سر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گشته سر
/gaštesar/
معنی
سرگشته؛ سرگردان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گشته سر
لغتنامه دهخدا
گشته سر. [ گ َ ت َ / ت ِ س َ ] (ص مرکب ) قلب سرگشته . (آنندراج ). سرگردان : گرچه بسوزد دل حربه ز تاب کی دهدش چشمه ٔ خورشید آب لیک چو خورشیدبود جلوه گرذره بناچار شود گشته سر.امیرخسرو (از آنندراج ).
-
گشته سر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gaštesar سرگشته؛ سرگردان.
-
واژههای مشابه
-
گشته شدن
لغتنامه دهخدا
گشته شدن . [ گ َت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رو برتافتن : از ایرانیان گر خرد گشته شدفراوان از آزادگان کشته شد. فردوسی .چو بر دست آن بنده بر کشته شدسربخت ایرانیان گشته شد. فردوسی . || تغییر یافتن . تبدیل شدن : و اندرگشته شدن ناخنان نشان بیماری سل است...
-
گشته سوز
لغتنامه دهخدا
گشته سوز. [ گ َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) مجمری که عطریات را در آن سوزانند. (از انجمن آرا). رجوع به گشته شود.
-
گم گشته
لغتنامه دهخدا
گم گشته . [ گ ُ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) گمشده . از دست رفته . فقید. مفقود. ضال . ضاله . ضایع : همچو گم گشتگان همی گشتنداندر آن دشت عاجز و مضطر. فرخی .پژوهش کنان چاره جستند بازنیامد به کف عمر گم گشته باز. نظامی .مرغ و ماهی در پناه عدل تست کیست آن...
-
گمراه گشته
لغتنامه دهخدا
گمراه گشته . [ گ ُ گ َ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب ) به بیراهه افتاده . گمراه : چو گمراه گشته دلی بود عالم که از صبح ره یافت ایمان بدو در.ناصرخسرو.
-
کهن گشته
لغتنامه دهخدا
کهن گشته . [ ک ُ هََ / هَُ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) سالخورده . پیرشده : این پیر گوژپشت کهن گشته شاخ گل باز از صبا به صنعت باد صبا شده ست . ناصرخسرو (دیوان ص 52).وین کهن گشته گنده پیر گران دلها می چگونه برْباید. ناصرخسرو (دیوان ص 138). || فرسوده ش...
-
off odour
گشتهبو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] بویی غیر از بوی طبیعی مادۀ غذایی که معمولاً براثر تغییرات نامطلوب و فساد در آن ایجاد میشود
-
off colour
گشتهرنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] رنگی غیر از رنگ طبیعی مادۀ غذایی که معمولاً براثر تغییرات نامطلوب و فساد در آن ایجاد میشود
-
off flavour
گشتهطعم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] طعمی غیر از طعم طبیعی مادۀ غذایی که معمولاً براثر تغییرات نامطلوب و فساد در آن ایجاد میشود
-
off aroma
گشتهعطر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] عطری غیر از عطر طبیعی مادۀ غذایی که معمولاً براثر تغییرات نامطلوب و فساد در آن ایجاد میشود
-
غرقه گشته
لغتنامه دهخدا
غرقه گشته . [ غ َ ق َ / ق ِ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) آنکه غرق شود. غرق شده . غرق گشته . رجوع به غرق شود : مرد غرقه گشته جانی می کنددست را در هر گیاهی میزند.مولوی .
-
غریق گشته
لغتنامه دهخدا
غریق گشته . [ غ َ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) غرق شده . غرق گشته . مستغرق . رجوع به غرق و غرق شده شود : مردی غریق گشته ٔ بحر تحیرم رندی غریب مانده به کوی قلندرم .خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 313).
-
گم گشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gomgašte گمشده؛ ناپدیدشده.