کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گزمازک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گزمازک
/gazmāzak/
معنی
میوۀ گز؛ بار درخت گز.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گزمازک
لغتنامه دهخدا
گزمازک . [ گ َزْ زَ ] (اِ مرکب ) بار و میوه ٔ درخت گز را گویند و معرب آن جزمازج است و به عربی ثمرةالطرفا خوانند و حب الاثل همان است . (برهان ) (آنندراج ). بار درخت گز. (الفاظ الادویه ). مؤلف اختیارات بدیعی نویسد: شعر الجن است و گویند آن پرسیاوشان اس...
-
گزمازک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گزمازو، جزمازج› [قدیمی] gazmāzak میوۀ گز؛ بار درخت گز.
-
جستوجو در متن
-
جزمازج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: گزمازگ] jazmāzaj =گزمازک
-
گزمازو
لغتنامه دهخدا
گزمازو. [ گ َ ](اِ مرکب ) گزمازک است که میوه ٔ درخت گز باشد. (برهان ). طرفا. (تفلیسی ). ثمرةالطرفا. گزمازک . (الفاظ الادویه ). رجوع به گزمازک و گزمازج و گزم و طرفاء شود.
-
بجم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bo(e)jm ثمر درخت گز؛ میوۀ گز؛ گزمازک.
-
کزمازج
لغتنامه دهخدا
کزمازج . [ ک َ / ک ِ زِ ] (اِ) مأخوذ از گزمازک فارسی و به معنی آن . (ناظم الاطباء). به پارسی کزمازک گویند. (ترجمه ٔ صیدنه ). تاکوت . فربیون . گزمازک . (یادداشت مؤلف ). حب الاثل است که به فارسی عبارت از ثمر درخت گز باشد. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع ...
-
جزمازج
لغتنامه دهخدا
جزمازج . [ ج َ ما زَ ] (معرب ، اِ مرکب ) معرب گزمازک و میوه ٔ درخت گز است . (از منتهی الارب ). مأخوذ از گزمازک که میوه ٔ درخت گز باشد. (ناظم الاطباء). کزمازج است که ثمرةالطرفا باشد. (فهرست مخزن الادویه ). ثمرةالطرفا است و معرب از گزمازک که به عربی آ...
-
جوزالطرفا
لغتنامه دهخدا
جوزالطرفا. [ ج َ زُطْ طَ ] (ع اِ مرکب ) گزمازک . (یادداشت مرحوم دهخدا از مفردات ابوعلی در قانون ).
-
گزمازج
لغتنامه دهخدا
گزمازج . [ گ َزْ زَ ] (اِ مرکب ) نوعی ازطرفاء. شیخ الرئیس در مفردات قانون گوید: هو ثمرةالطرفا. رجوع به گزم و گزمازو و گزمازک و طرفاء شود.
-
کزمازق
لغتنامه دهخدا
کزمازق . [ ک َ / ک ِ ما زَ ] (اِ) حب الاثل که به فارسی عبارت از ثمر درخت گز باشد. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به کزمازج و کزمازک و گزمازک شود.
-
حب الاثل
لغتنامه دهخدا
حب الاثل . [ ح َب ْ بُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) العذبة. (داود ضریر انطاکی ). گزمازک . کزمازج . کزمازق . جزمازج . گزمازج . کزمازک . بزر شوره گز.
-
کزمازک
لغتنامه دهخدا
کزمازک . [ ک َ / ک ِ ما زَ ] (اِ) کزمازج . کزمازات . حب الائل و کلمه فارسی است . (از اقرب الموارد). بار درخت کز که به تازی حب الائل نیز گویند. (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). بار درخت گز که حب الاثل نیز نامندش و لغتی فارسی است . جزمازج . (منتهی الارب )...
-
اغرسطس
لغتنامه دهخدا
اغرسطس . [ اَ غ ِ رُ طِ ] (معرب ، اِ) بلغت رومی و بعضی گویند یونانی ، نوعی از حرشف است که به فارسی بیدگیا و گزمازک میگویند. (از آنندراج ). بلغت رومی و بعضی گویند یونانی ، نوعی از حرشف است که بفارسی بیدگیا و گزمازک خوانند و بعربی ثمرالطرفا گویند. (بره...
-
تاکوت
لغتنامه دهخدا
تاکوت . [ ک َ ] (اِ) تَکوت . تَکّوت . تیکَوْک . بلغت اهل بربر فربیون . (دزی ج 1 ص 139). در مغرب اقصی بلغت بربر فریبون را نامند و همچنین در مغرب میانه این نام را به دانه ٔ «اثل » دهند که فارسیان آن را «کیزمازک » (گزمازک ) گویند. رجوع به «اثل » شود. (ا...