کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرو رفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نگون بخت
لغتنامه دهخدا
نگون بخت . [ ن ِ گوم ْ ب َ ] (ص مرکب )بدبخت . سیاه بخت . بیچاره . (ناظم الاطباء). بداقبال . (فرهنگ فارسی معین ). وارون بخت . نگون اختر : نگون بخت را زنده بر دار کن وز آن نیز با ما مگردان سخن . فردوسی .وز آن پس که داند که پیروز کیست نگون بخت ار گیتی ا...
-
کودکی در بر، قبائی سرخ داشتروزگاری زان خوشی خوش میگذاشتهمچو جان نیکو نگه میداشتشبهتر از لوزینه می پنداشتشهم ضیاع و هم عقارش می شمردهر زمان گرد و غبارش می سترد
واژهنامه آزاد
کودکی در بر، قبائی سرخ داشت روزگاری زان خوشی خوش میگذاشت همچو جان نیکو نگه میداشتش بهتر از لوزینه می پنداشتش هم ضیاع و هم عقارش می شمرد هر زمان گرد و غبارش می سترد از نظر باز حسودش می نهفت سرخیش میدید و چون گل میشکفت گر بدامانش سرشکی میچکید طفل خرد...
-
نحب
لغتنامه دهخدا
نحب . [ ن َ ] (ع اِ) آهنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || همت . (اقرب الموارد). || برهان . || حاجت . (منتهی الارب ) (آنندراج )(اقرب الموارد). || سرفه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سعال . (اقرب الموارد). || خواب .(منتهی الارب ) (آنندراج ). نوم . (لسان ...
-
افتان و خیزان
لغتنامه دهخدا
افتان و خیزان . [ اُ ن ُ ] (ترکیب عطفی ، ق مرکب ) کنایه از آهسته و دیر به راه رفتن باشد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). || کنایه از غالب و مغلوب شدن . || مدارا کردن . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). || در حال افتادن و خاستن . روشی چون روش ط...
-
روان شدن
لغتنامه دهخدا
روان شدن . [ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حرکت کردن . (ناظم الاطباء). براه افتادن . راه افتادن . رفتن . روانه شدن : ببود آن شب و بامداد پگاه به ایوان روان شد به نزدیک شاه . فردوسی .و با وزیر مشکان خالی کرد و در همه ٔ معانی مثال داد و... او روان شد. (تاریخ ...
-
حرف نسبت
لغتنامه دهخدا
حرف نسبت . [ ح َ ف ِ ن ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شمس قیس گوید: الفی است که دراواخر بعضی نعوت فایده ٔ نسبت دهد، چنانکه فراخا و درازا و پهنا و باریکا و باشد که نونی درافزایند و گویند فراخنا و درازنا و معنی آن فراخی و درازی است ، الاّ آنکه این ال...
-
جذل
لغتنامه دهخدا
جذل . [ ج ِ ] (ع اِ) بیخ درخت و تنه ٔ آن بی شاخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تنه و بیخ درخت و غیر اوست بعد از رفتن شاخها. (از اقرب الموارد). بیخ و تنه ٔ درخت و تنه ٔ درخت بی شاخ . (آنندراج ). یقال :انتصب کالجذل . (اقرب الموارد). عادالشیی ٔ الی جذ...
-
ریش
لغتنامه دهخدا
ریش . (اِ) لحیه . (دهار) (ترجمان القرآن ). محاسن . موهای چانه و گونه ها. (ناظم الاطباء). محاسن . دف و سفره از تشبیهات اوست . (آنندراج ). مجموع مویی که بر زنخ و اطراف رخسار برآید. صاحب براهین العجم گوید: باید دانست که ریشی که به معنی موی زنخ است فارسی...
-
جد
لغتنامه دهخدا
جد. [ ج ِدد ] (ع مص ) کوشیدن در کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کوشش در کار را میگویند. (شرح قاموس ). کوشیدن . (مصادر زوزنی ). فعالیت کردن . سعی کردن : نگاه باید کرد که چون مرد شهم و کافی بود و همه جد محض . (تاریخ بیهقی ص 391). مردیها و جدهای وی را...
-
رونق
لغتنامه دهخدا
رونق .[ رَ / رُو ن َ ] (ع اِ) آب کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). روایی . نیکویی . (مقدمه ٔ لغت جرجانی ص 2). پیشرفت امر. (فرهنگ فارسی معین ). تیزی بازار. گرمی بازار.معرب از روایی . (یادداشت مؤلف ) : و نظام مملکت و رونق دولت ... بازگشت . (سند بادنامه ...
-
پیمان
لغتنامه دهخدا
پیمان . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) از پهلوی پَتْمان و اوستائی پَتی مان َ بمعنی پیمودن و اندازه گرفتن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). عهد. (منتهی الارب ) (برهان ). قرارداد و معاهده و عهد. (فرهنگ نظام ). ال [ اِ ل ل ]؛ حلف . میثاق . (تفلیسی ) (دهار). شریطه . (...
-
پیشرو
لغتنامه دهخدا
پیشرو. [ رَ / رُو ] (نف مرکب ) پیش رونده : ابا لشکر و جنگسازان نوطلایه به پیش اندرون پیشرو. فردوسی . || مقدم . سابق . (دهار). که نخست رفتن گیرد. که قبل از دیگران رود. پیشقدم . مقابل پس رو. کسی که پیشاپیش کسان رود خاصه پیشرو سپاهیان و آنرا مقدمه و مقد...
-
هوا
لغتنامه دهخدا
هوا. [ هََ ] (ع اِ) هواء. جسم لطیف و روان که گرداگرد زمین را فراگرفته وجانداران و گیاهان از آن تنفس می کنند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ترکیبی از نیتروژن (ازت ) و اکسیژن و به نسبت کمی از گازهای دیگر که گرد زمین را احاطه کرده است . جَوّ میان زمین و آسما...
-
شرط
لغتنامه دهخدا
شرط. [ ش َ ] (ع اِ) پیمان . (منتهی الارب ) (مجمل اللغة) (از کشاف اصطلاحات الفنون ). عهد و پیمان . (غیاث اللغات ). در فارسی با لفظ کردن مستعمل است . (آنندراج ) : به پیوستگی بر گوا ساختندچو زین شرط و پیمان بپرداختند. فردوسی .بدو دادی آن گاه رخ را پدراز...
-
ن
لغتنامه دهخدا
ن . (حرف ) حرف بیست و نهم از الفبای فارسی و حرف بیست و پنجم از الفبای عربی (ابتث ) است و در حساب جُمَّل آن را به پنجاه گیرند.نام آن نون و از حروف هوائی است . (برهان ، در کلمه ٔ هفت حرف هوائی ) و از حروف شمسیه و از حروف یرملون و از حروف زلاقه است . (ا...