کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گره برزدن گوش را پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گره زدن
لغتنامه دهخدا
گره زدن . [ گ ِ رِه ْ زَ دَ ] (مص مرکب ) بستن . عقده زدن : موئی چنین دریغ نباشد گره زدن بگذار تا کنار و برت مشکبو شود.سعدی .گره بر سر بند احسان مزن که این زرق و شید است و تزویر و فن . سعدی .خورده ٔ جان میجهد از سنگ بیرون چون شرارمیزنی چندین گره بر رو...
-
گره زو
لغتنامه دهخدا
گره زو. [ گ َ رِ زُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زوارم بخش شیروان شهرستان قوچان ، واقع در 5 هزارگزی باختر شیروان و 4 هزارگزی جنوب شوسه ٔ عمومی شیروان به بجنورد. هوای آن معتدل و دارای 151 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه و رودخانه تأمین میشود. محصول آن غل...
-
گره شدن
لغتنامه دهخدا
گره شدن . [ گ ِ رِه ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) عقده ایجاد شدن : طوفان گره شده ست مرا در دل تنورتا مهر شرم بر لب اظهار ما زده ست . صائب (از آنندراج ).- گره شدن عمر ؛ کوتاه شدن آن : به من هم چون خضر دادند عمر جاودان اماگره شد رشته ٔ عمرم ز بس بر خویش پیچیدم...
-
گره طاعون
لغتنامه دهخدا
گره طاعون . [ گ ِ رِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غلوله که نزدیک زهار و بغل از مواد موی متولد شود و آن بالخاصیت مهلک باشد. (آنندراج ) : کام عاشق چو درآید به بغل می میردغنچه بر شاخ گل ما گره طاعون است .سلیم (از آنندراج ).
-
گره فکندن
لغتنامه دهخدا
گره فکندن . [ گ ِ رِه ْ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایجاد گره . تولید عقده . || گره فکندن بر دل ، غمگین ساختن . اندوهگین کردن دل : چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن که عهد با سر زلف گره گشای تو بست .حافظ.
-
گره کردن
لغتنامه دهخدا
گره کردن . [ گ ِ رِه ْ ک َدَ ] (مص مرکب ) بند کردن . استوار کردن : گنجه گره کرده گریبان من بی گرهی گنج عراق آن من . نظامی . || گره زدن :دشمن من این تن بدمهر مست کرده گره دامن بر دامنم .ناصرخسرو (دیوان ص 279).
-
گره کور
لغتنامه دهخدا
گره کور. [ گ ِ رِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) گرهی که بسختی باز شود، یا اصولاً باز نشود.
-
گره گردان
لغتنامه دهخدا
گره گردان . [ گ ِ رِه ْ گ َ ] (اِ مرکب ) نام نوعی از بازی است . (برهان ) (آنندراج ).
-
گره گرنگ
لغتنامه دهخدا
گره گرنگ . [ گ ِ رِه ْ گ ِ رِ ن َ ] (اِ مرکب ) مجموع بسته های خرد و کوچک و بزرگ که غالباً پیره زنان در صندوق یا صندوقچه ٔ خود دارند. دستارهای خرد و بزرگ که در آن چیزها بسته اند: در گره گرنگم بگردم شاید دگمه ای به این رنگ پیدا کنم .
-
گره گندله
لغتنامه دهخدا
گره گندله . [ گ ِ رِه ْ گ ُ دُ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) خشن . || کثیرالعقد. پرگره .
-
گره بان
لغتنامه دهخدا
گره بان . [ گ َرْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان 3 بخش هرسینی شهرستان کرمانشاه ، واقع در 27000گزی جنوب باختر هرسین و کنار رودخانه ٔ گاماسیاب . هوای آن سرد و معتدل و دارای 225 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات ، حبوبات...
-
گره بند
لغتنامه دهخدا
گره بند. [ گ ِ رِه ْ ب َ ] (نف مرکب ) مقابل گره گشا. (آنندراج ). || (اِ مرکب ) جوز گره . || کمربند شلوار. (ناظم الاطباء). || گره . تکمه . دکمه : نقاب گل کشید و زلف سنبل گره بند قبای غنچه واکرد.حافظ.
-
گره بندان
لغتنامه دهخدا
گره بندان . [ گ ِ رِه ْ ب َ ] (اِ مرکب ) سالگره . (آنندراج ). جشن تولد سالیانه : دلگشائی این گره بندان گره از کار روزگار گشاد.ظهوری (از آنندراج ).
-
گره پیشانی
لغتنامه دهخدا
گره پیشانی . [ گ ِ رِه ْ ] (ص مرکب ) کنایه از اخم رو، بیدماغ و این فعل راگره بر جبین زدن و گره در ابرو زدن و کردن و گره برابرو زدن و آوردن و انداختن و گره بر رو زدن و گره گشتن ابرو گویند. (بهار عجم ) (آنندراج ) : طلب کردند نافرجام گویی گره پیشانیی آژ...
-
گره تن
لغتنامه دهخدا
گره تن . [ گ ِ رِه ْ ت َ ] (اِ مرکب ) عنکبوت . (آنندراج ). رجوع به کارتن و کارتنه شود.