گره کردن . [ گ ِ رِه ْ ک َدَ ] (مص مرکب ) بند کردن . استوار کردن :
گنجه گره کرده گریبان من
بی گرهی گنج عراق آن من .
|| گره زدن :
دشمن من این تن بدمهر مست
کرده گره دامن بر دامنم .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گره کردن . [ گ ِ رِه ْ ک َدَ ] (مص مرکب ) بند کردن . استوار کردن :
گنجه گره کرده گریبان من
بی گرهی گنج عراق آن من .