کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گره از پیشانی گشودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گره از پیشانی گشودن
لغتنامه دهخدا
گره از پیشانی گشودن . [ گ ِ رِه ْ اَ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) گشاده رو شدن . خود را شادرو نمودن : گشاد کار مشتاقان از آن ابروی دلبند است خدا را یک نفس بنشین گره بگشا ز پیشانی .حافظ.
-
واژههای مشابه
-
گُرّه
لهجه و گویش بختیاری
gorra مقدار گیاه یا گندم چیده شده که در پنجه یک دست بگنجد.
-
گره در گره
لغتنامه دهخدا
گره در گره . [ گ ِ رِه ْ دَ گ ِ رِه ْ ] (ص مرکب ) مشکل در مشکل . پیچیده در پیچیده . پیچیدگی : گرچه گره در گرهش کرده بودبرنگرفت ازسر این رشته پای . نظامی .در هوس این دو سه ویرانه ده کار فلک بود گره در گره . نظامی .رجوع به گره بر گره شود.
-
گره حمالی،گره فکلی
لهجه و گویش تهرانی
گره دوطرفه ، با کشیدن نخ باز میشود، مثل بند کفش
-
گره کور، گره گور
لهجه و گویش تهرانی
گور= درهم گوریده و باز نشو
-
گره افتادن
لغتنامه دهخدا
گره افتادن . [ گ ِ رِه ْ اُ دَ ] (مص مرکب )... در کاری ؛ مشکل شدن آن . دشوار گردیدن وی .
-
گره افکندن
لغتنامه دهخدا
گره افکندن . [ گ ِ رِه ْ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مشکل کردن . سخت کردن کاری را.
-
گره دادن
لغتنامه دهخدا
گره دادن . [ گ ِ رِه ْ دَ ] (مص مرکب ) گره زدن و بستن . رجوع به گره زدن و گره بستن شود. || مجازاً، مشکل کردن کار.
-
گره زبان
لغتنامه دهخدا
گره زبان . [ گ ِ رِ هَِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لکنت زبان . (ناظم الاطباء). رجوع به گره شود.
-
گره فکندن
لغتنامه دهخدا
گره فکندن . [ گ ِ رِه ْ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایجاد گره . تولید عقده . || گره فکندن بر دل ، غمگین ساختن . اندوهگین کردن دل : چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن که عهد با سر زلف گره گشای تو بست .حافظ.
-
گره کردن
لغتنامه دهخدا
گره کردن . [ گ ِ رِه ْ ک َدَ ] (مص مرکب ) بند کردن . استوار کردن : گنجه گره کرده گریبان من بی گرهی گنج عراق آن من . نظامی . || گره زدن :دشمن من این تن بدمهر مست کرده گره دامن بر دامنم .ناصرخسرو (دیوان ص 279).
-
گره کور
لغتنامه دهخدا
گره کور. [ گ ِ رِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) گرهی که بسختی باز شود، یا اصولاً باز نشود.
-
گره گردیوس
لغتنامه دهخدا
گره گردیوس . [ گ ِ رِ هَِ گ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گره مخصوصی است و ضرب المثل در موردی که کسی مسئله ٔ غامض و لاینحلی را حل نکند ولی زود با تردستی آن را ازپیش بردارد، گویند «گره گردیوس را برید». رجوع به گردیوس در همین لغت نامه و ایران باستان ص 1...
-
گره گرنگ
لغتنامه دهخدا
گره گرنگ . [ گ ِ رِه ْ گ ِ رِ ن َ ] (اِ مرکب ) مجموع بسته های خرد و کوچک و بزرگ که غالباً پیره زنان در صندوق یا صندوقچه ٔ خود دارند. دستارهای خرد و بزرگ که در آن چیزها بسته اند: در گره گرنگم بگردم شاید دگمه ای به این رنگ پیدا کنم .