کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرفتار شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مقید شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. گرفتار شدن، دربند شدن، درقید ماندن ۲. وابسته شدن ۳. پایبند شدن ۴. متعهد شدن
-
خونگیر شدن
لغتنامه دهخدا
خونگیر شدن . [ ش ُدَ ] (مص مرکب ) گرفتار آمدن ببلائی برای قتلی که مرتکب شده است . (یادداشت بخط مؤلف ). بخون گرفته شدن .- امثال :خونی خونگیر شد .
-
همراه شدن
لغتنامه دهخدا
همراه شدن . [ هََ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متفق شدن . همرای شدن : شیر با خرگوش چون همراه شدپرغضب پرکینه و بدخواه شد. مولوی . || قرین شدن . گرفتار چیزی شدن ، چون رنج و درد : ز کهرم چو لهراسب آگاه شدغمی گشت و با رنج همراه شد. فردوسی .در غم ما روزها بیگاه شد...
-
دچار شدن
لغتنامه دهخدا
دچار شدن . [ دُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تلاقی . ملاقی شدن . برخوردن . بهم رسیدن . تصادم . ناگهان بهم رسیدن . برخوردن به ناموافقی یا امر ناملایمی : تیاس موضعی است و در آن موضع لشکر بنوعمرو با لشکر بنوسعد دچار شد و غالب آمد. (منتهی الارب ) : گر شود مرد ره ...
-
درگیر شدن
لغتنامه دهخدا
درگیر شدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گرفتار شدن . دچار آمدن . دچار خوردن . برخورد کردن . مواجه شدن . در محل نزاع و زد و خورد قرار گرفتن ، و این بیشتر در اصطلاح نظامی متداول است . || شروع شدن . درگرفتن . آغازیدن : درگیر شدن جنگ بین المللی . (یادداشت م...
-
شکار شدن
لغتنامه دهخدا
شکار شدن . [ ش ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آزرده و خشمگین شدن . برآشفتن . از ناملایمی یا طنز و کنایه ای بخشم آمدن و آزرده شدن . || بور شدن . (فرهنگ فارسی معین ). || صید شدن . (یادداشت مؤلف ).گرفتار شدن . ربوده شدن . (ناظم الاطباء) : می شود صیاد مرغان را ش...
-
بلبل شدن
لغتنامه دهخدا
بلبل شدن . [ ب ُ ب ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از گویا شدن و بر سر شور آمدن . (آنندراج ). بسیار سخن گفتن . (فرهنگ فارسی معین ) : عاشق پرشکوه خاموش از تغافل میشودطوطی از آئینه چون رو دید بلبل میشود. محمدقلی سلیم (از آنندراج ).سفله را کی میتوان از لاف ...
-
بنده شدن
لغتنامه دهخدا
بنده شدن . [ ب َ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مطیع شدن . رام شدن . اسیر شدن . گرفتار شدن : چو کاووس بگرفت گاه پدرمر اورا جهان بنده شد سربسر. فردوسی .هر که او بیدار گردد بنده ٔ ایشان شودزآن که چون مولای ایشان گشت خود مولی ̍ شود. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ...
-
بندی شدن
لغتنامه دهخدا
بندی شدن . [ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اسیر شدن . گرفتار شدن . || زندانی شدن . (فرهنگ فارسی معین ) : چون به امر اهبطوا بندی شدندحبس خشم و حرص و خرسندی شدند. مولوی .- بندی شدن تب ؛ مزمن شدن تب به حیثی که اصلاً مفارقت نکند. (آنندراج ) (از فرهنگ فارسی معی...
-
دستگیر شدن
لغتنامه دهخدا
دستگیر شدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گیرنده ٔ دست کسی شدن . یاری ده کسی گشتن . مددکار کسی گشتن . مساعدت کننده شدن . یاریگر شدن : اگر نه گنج عطای تو دستگیر شودهمه بسیط زمین رو نهد به ویرانی . حافظ.تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من پیاده میروم و همره...
-
خوار شدن
لغتنامه دهخدا
خوار شدن . [ خوا / خا ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بدبخت شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). || ذلیل و بی ارج و ناچیز شدن : بی اندازه زیشان گرفتار شدسترگی و نابخردی خوار شد. فردوسی .هنر خوار شد جادویی ارجمندنهان راستی آشکارا گزند. فردوسی .گشادن در گنج را گاه دیددرم خ...
-
نگونسار شدن
لغتنامه دهخدا
نگونسار شدن . [ ن ِ ش ُدَ ] (مص مرکب ) نگونسار گشتن . نگونسار گردیدن . سرنگون شدن . نگون شدن . فروافتادن . به خاک افتادن . به زمین آمدن . با سر به زمین آمدن . سقوط کردن : یکی نیزه انداخت بر پشت اوی نگونسار شد خنجر از مشت اوی . فردوسی .جهان دیده از تی...
-
بی نماز شدن
لغتنامه دهخدا
بی نماز شدن . [ ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تارک الصلوة شدن . || خون دیدن . سر شستن . عذر دیدن . عذر شدن . حایض گشتن . (یادداشت مؤلف ). قاعده شدن زن . حیض . محیض . (ترجمان القرآن ). محاض . اقراء. (تاج المصادر بیهقی ). در تداول عامه ، گرفتار عادت ماهانه ...
-
بر خر خود سوار شدن
لغتنامه دهخدا
بر خر خود سوار شدن . [ ب َ خ َ رِ خوَد / خُدْ س َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بر خر خود نشستن . بمکافات عمل خود گرفتار آمدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ).