کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کهل گردیدن
لغتنامه دهخدا
کهل گردیدن . [ ک َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) دوموی شدن : اکتهال ؛ کهل گردیدن . (منتهی الارب ). رجوع به اکتهال و کهل شود.
-
کهن گردیدن
لغتنامه دهخدا
کهن گردیدن . [ ک ُ هََ / هَُ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) کهن گشتن . رجوع به کهن گشتن شود.
-
کهنه گردیدن
لغتنامه دهخدا
کهنه گردیدن . [ ک ُ ن َ / ن ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) کهنه شدن . کهنه گشتن . فرسوده شدن : اکماد؛ کهنه گردیدن جامه .(منتهی الارب ). رجوع به کهنه شدن و کهنه گشتن شود.
-
گول گردیدن
لغتنامه دهخدا
گول گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) گول شدن . احمق شدن . احمق و ابله شدن . || در بیت ذیل از مولوی ، معنی وقت تلف کردن . بیهوده وقت گذراندن را می دهد : کی نظاره ٔ اهل بخْریدن بودآن نظاره ٔ گول گردیدن بود.مولوی .
-
کوتاه گردیدن
لغتنامه دهخدا
کوتاه گردیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) کوتاه شدن : کثث اللحیة کثاثة و کثوثة؛ بسیاربیخ گردید ریش و انبوه شد و کوتاه گردید و درهم پیچید. (منتهی الارب ). و رجوع به کوتاه شدن شود.
-
کوچک گردیدن
لغتنامه دهخدا
کوچک گردیدن . [ چ َ/ چ ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) رجوع به کوچک شدن شود.
-
کند گردیدن
لغتنامه دهخدا
کند گردیدن . [ ک ُ گ َ دَ ] (مص مرکب ) کند شدن . از برندگی افتادن : هنر با خرد در دل مرد تندچو تیغی که گردد به زنگار کند.فردوسی .
-
گران گردیدن
لغتنامه دهخدا
گران گردیدن . [ گ ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) سنگین شدن . ثقیل شدن : آدمی پیر چوشد حرص جوان میگرددخواب در وقت سحرگاه گران میگردد. صائب . || مست شدن : گاه آن آمد کز شادی پر گردد دل وقت آن آمد کز باده گران گردد سر. فرخی .|| بالا رفتن قیمت . ارزش چیزی زیاد...
-
کساد گردیدن
لغتنامه دهخدا
کساد گردیدن . [ ک َ / ک ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) کاسد شدن . کساد شدن .
-
کوفته گردیدن
لغتنامه دهخدا
کوفته گردیدن . [ ت َ / ت ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) سخت تعب دیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوفته شدن : به شاهراه نیاز اندرون سفر مسگال که مرد کوفته گردد بدان ره اندر سخت . کسائی (ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا).رجوع به کوفته شدن شود.
-
کور گردیدن
لغتنامه دهخدا
کور گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) کور شدن . نابینا شدن : عمی ، تعمی ؛ کور گردیدن .(منتهی الارب ). و رجوع به کور شدن و کور گشتن شود.
-
کوز گردیدن
لغتنامه دهخدا
کوز گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
گرسنه گردیدن
لغتنامه دهخدا
گرسنه گردیدن . [ گ ُ رِ / رُ ن َ / ن ِ / گ ُ س َ / س ِ ن َ / ن ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) گرسنه شدن . گرسنه بودن . مَجاعة. تَجَوﱡع . سغب . سغابة. سغوب . لَتح . غَرث . (منتهی الارب ).
-
گرد گردیدن
لغتنامه دهخدا
گردگردیدن . [ گ ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) چرخیدن گردوار. چرخ زدن . چرخ خوردن . تطوف . تطواف : چونکه گردی گرد، سرگشته شوی خانه را گردنده بینی وآن تویی .عطار.
-
نگران گردیدن
لغتنامه دهخدا
نگران گردیدن . [ ن ِ گ َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) نگران شدن . رو به چیزی یا کسی کردن . نگریستن : همه گفتند به خوبان بنباید نگریست دل ببردند ضرورت نگران گردیدیم . سعدی . || اعتنا و توجه کردن : آنگاه بیارد رگشان و ستخوانشان جائی فکند دور و نگردد نگرانشان...