کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردگیری کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گردگیری کردن
لغتنامه دهخدا
گردگیری کردن . [ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ستردن غبار و گرد از ظرف ، کاخال و مانند آن . رجوع به گردگیری شود.
-
گردگیری کردن
دیکشنری فارسی به عربی
غبار
-
جستوجو در متن
-
mopped
دیکشنری انگلیسی به فارسی
mopped، پاک کردن، با چوب گردگیری پاک کردن
-
mopping
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مپینگ، پاک کردن، با چوب گردگیری پاک کردن
-
mop
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مپ، پاک کن، پاک کردن، با چوب گردگیری پاک کردن
-
mops
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مگس ها، پاک کن، پاک کردن، با چوب گردگیری پاک کردن
-
dusted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کثیف، پاشیدن، گردگیری کردن، گرد گرفتن از، ریختن
-
dusting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گرد و غبار، پاشیدن، گردگیری کردن، گرد گرفتن از، ریختن
-
غبار
دیکشنری عربی به فارسی
خاک , گرد وخاک , غبار , خاکه , ذره , گردگيري کردن , گردگرفتن از , ريختن , پاشيدن (مثل گرد) , تراب
-
dusts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گرد و غبار، غبار، گرد و خاک، خاک، خاکه، ذره، تراب، پاشیدن، گردگیری کردن، گرد گرفتن از، ریختن
-
خم
لغتنامه دهخدا
خم . [ خ َم م ] (ع مص ) روفتن . منه : خَم َّ البیت خَمّاً؛ روفت آن خانه را. پاک کردن . جاروب کردن . گردگیری کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). || پاک کردن چاه . منه : خم البئر؛ پاک کرد چاه را. || دوشیدن . منه : خم الناقة؛ دوشید ناقه را. || حبس کرده شدن ماک...
-
چوب زدن
لغتنامه دهخدا
چوب زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) ضربه وارد کردن با چوب بر چیزی . ضربت بوسیله ٔ چوب . زخم و ضربه زدن با چوب و غیره . زدن با ترکه : همی چوب زد بر سرش ساروان ز رفتن بماند آن زمان کاروان . فردوسی .کز این پس من او را بچوبی زنم که عبرت بگیرند از او بر زنم . ...
-
رفتن
لغتنامه دهخدا
رفتن . [ رُ ت َ ] (مص ) جاروب کردن و روبیدن . (ناظم الاطباء). روفتن . روبیدن . ستردن . پاک کردن . (یادداشت مؤلف ). جاروب کردن و پاک کردن جایی یا چیزی . (فرهنگ نظام ). || سَفْر. (تاج المصادر بیهقی ) : اینک رهی به مژگان خاک ره تو رفته از نزد تو نه نام...