کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردباد آتش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
fire whirlwind
گردباد آتش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] گردبادی چرخنده و پیچندی متشکل از هوای داغ و شعله و دود و گردوغبار بالارونده
-
واژههای مشابه
-
whirlwind
گِردباد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] اصطلاحی عمومی برای ستون هوای چرخان، در مقیاس کوچک
-
گردباد سیاسی
دیکشنری فارسی به عربی
الإعصار السياسي
-
جستوجو در متن
-
تنوره زدن
لغتنامه دهخدا
تنوره زدن . [ ت َ رَ / رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) چرخ زدن و گرد گشتن و حلقه بستن ، چنانکه گردباد تنوره می زند. (آنندراج ). گرد چیزی گرد آمدن : هزاران دلیران جوینده کین به گردش تنوره زدند از کمین . اسدی .تنوره زد از گردش اندر سپاه ز هر سو بزخمش گرفتند راه ...
-
بادخن
لغتنامه دهخدا
بادخن . [ خ َ ] (اِ مرکب ) رهگذر باد.(برهان ) (ناظم الاطباء). جای گذار باد. سوراخی که ازآن باد درون خانه درآید چه خن و خون بمعنی سوراخ بود. (از فرهنگ خطی متعلق بکتابخانه ٔ مرحوم دهخدا). جای بادگذار. (تاج المآثر). باجه . بادهنج : او آتش تیز است بر تیغ...
-
تندباد
لغتنامه دهخدا
تندباد. [ ت ُ ] (اِ مرکب ) باد تند و تیز. (آنندراج ). طوفان و گردباد و بادی که هوا را تیره و تار کند. (ناظم الاطباء) : هم اندر زمان تندبادی ز کوه برآمد که شد نامور زآن ستوه . فردوسی .حکیم این جهان را چو دریا نهادبرانگیخته موج ازو تندباد. فردوسی .ورا ...
-
اعصار
لغتنامه دهخدا
اعصار. [ اِ ] (ع مص ) باران رسیده شدن . اُعصر القوم (مجهولاً) اعصاراً؛ باران رسیده شدند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). باران رسیدن بقوم : اُعصر القوم (مجهولاً)؛ امطروا. (از اقرب الموارد). || درآمدن در عصر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بعصر درآم...
-
فکندن
لغتنامه دهخدا
فکندن . [ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص ) افکندن . (فرهنگ فارسی معین ). انداختن . پرتاب کردن : گر کس بودی که زی توام بفکندی خویشتن اندر نهادمی به فلاخن . رودکی . سخن بفکند منبر و دار راز سوراخ بیرون کشد مار را. بوشکور.گر خدو را بر آسمان فکنم بی گمانم که بر ...
-
گرفتن
لغتنامه دهخدا
گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ](مص ) از ریشه ٔ پارسی باستان گرب اگاربایام (اتخاذکردن ، گرفتن )، ریشه ٔ اوستایی گراب ژریونایتی ، پهلوی گرفتن ، هندی باستان گرابه ، کردی گرتن ، بلوچی ژیرگ و ژیرغ ، سریکلی وغرئیغ - ام و رک هوبشمان ایضاً و نیز پهلوی گریفتن . «تاوار...
-
مکان
لغتنامه دهخدا
مکان . [ م َ ] (ع اِ) جای . (ترجمان القرآن ). جایگاه . ج ، امکنة. (مهذب الاسماء). جایگاه . جای . مکانة. ج ، امکنة و اماکن . (منتهی الارب ). جای بودن . صیغه ٔ اسم ظرف است مشتق از کَون که به معنی بودن است و به معنی مطلق جا مستعمل . (غیاث ). موضع بودن چ...
-
یسار
لغتنامه دهخدا
یسار. [ ی َ ] (ع اِ) دست چپ . ج ، یُسر، یُسُر. (از ناظم الاطباء) (غیاث ). دست چپ ، و اسار لغتی است در آن . (منتهی الارب ). دست چپ . (دهار) (مهذب الاسماء). دست چپ از دو دست تن آدمی . (یادداشت مؤلف ) : یمن همه بزرگان اندر یمین اوست یسر همه ضعیفان اندر...
-
طریق
لغتنامه دهخدا
طریق . [ طَ ] (ع اِ) راه . ج ، اَطْرُق ، طُرُق ، طُرْق ، اَطْرِقاء، اَطْرِقَة. جج ، طُرُقات . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سبیل . صراط. رَوِش . وجه . نحو. مبقرة. بوری . بوریّة. باری . باریة. باریاء. بوریاء. صاحب غیاث اللغات و آنندراج آرند: طریق مأخوذ ...
-
گشتن
لغتنامه دهخدا
گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص ) گردیدن . پهلوی وشتن ، اوستا وارت ، هندی باستان وارتت . گردیدن . چرخیدن . دور زدن . بازگردیدن . تغییر کردن . تبدیل شدن . باز آمدن . شدن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || مرادف شدن . (آنندراج ). گردیدن . شدن . صیرورت . صَیر. (...