کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کیوه
لغتنامه دهخدا
کیوه . [ ک َی ْ/ ک ِی ْ وَ / وِ ] (اِ) سبزه ای که برگ آن مغز دارد ومیوه ٔ آن خوش و خوب باشد. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). سبزه ای باشد که برگ آن مغزدار و میوه اش خوب و خوشبوی می باشد. (برهان ). || بعضی گویند کاهوست ، و آن تره ای باشد که خور...
-
کیوه
واژهنامه آزاد
کجایی
-
واژههای مشابه
-
کیوه رخ
لغتنامه دهخدا
کیوه رخ . [ ] (اِخ ) کوهی است که خط سرحدی ایران و ترکیه بدان می گذرد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 41).
-
کیوه رود
لغتنامه دهخدا
کیوه رود. [ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است که قسمتی از آن تاآنجا که داخل رود لادین می شود سرحد بین ایران و عراق را تشکیل می دهد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 41).
-
کیوه رود
لغتنامه دهخدا
کیوه رود. [ کی وَ / رو ] (اِخ ) دهی از دهستان آلوت است که در بخش بانه ٔ شهرستان سقز واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
واژههای همآوا
-
کیوح
لغتنامه دهخدا
کیوح . [ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ کاح و کیح . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ِ کیح . (ناظم الاطباء). رجوع به کاح و کیح شود.
-
جستوجو در متن
-
کیو
لغتنامه دهخدا
کیو. [ ک َ ] (اِ) به معنی کاهو باشد، و آن تره ای است که خورند و به عربی خس خوانند. (برهان ) (آنندراج ). کاهو را گویند، و آن را کوک نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). کاهو که خوردن آن خواب آورد. و در سامی کیبو (به زیادتی بای موحده ) آورده . (فرهنگ رشیدی )...
-
الوت
لغتنامه دهخدا
الوت . [ اَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای هفتگانه ٔ بخش بانه ٔ شهرستان سقز، و همچنین نام آبادی مرکز دهستان است . این دهستان در باختر بخش واقع و محدود است از طرف شمال بدهستان دشت طال ، از طرف جنوب بکشور عراق (در حدود این دهستان مرز ایران -عراق امتداد ...
-
ازنیق
لغتنامه دهخدا
ازنیق . [ اِ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی درقضای ینی شهر از سنجاق ارطغرل در ولایت خداوندگار. این قصبه در ساحل شرقی دریاچه ای موسوم بهمین نام و در 55 هزارگزی شمال شرقی بروسه و 90 هزارگزی جنوب شرقی استانبول و در 47 هزارگزی مشرق اسکله موسوم به کملیک واقع است ....