کیوه . [ ک َی ْ/ ک ِی ْ وَ / وِ ] (اِ) سبزه ای که برگ آن مغز دارد ومیوه ٔ آن خوش و خوب باشد. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). سبزه ای باشد که برگ آن مغزدار و میوه اش خوب و خوشبوی می باشد. (برهان ). || بعضی گویند کاهوست ، و آن تره ای باشد که خورند، و به عربی خس خوانند. (برهان ). در برهان گفته کاهوست . (انجمن آرا)(آنندراج ). کاهو و خس . (ناظم الاطباء). کیوه = کیو =کاهو. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به کیو [ک َ] شود. || نوعی از پای افزار باشد و رو و ته آن را از ریسمان و پارچه سازند. و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است و شهرت نیز دارد. (برهان ). گیوه صحیح است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به گیوه شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.