کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیوح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کیوح
لغتنامه دهخدا
کیوح . [ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ کاح و کیح . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ِ کیح . (ناظم الاطباء). رجوع به کاح و کیح شود.
-
واژههای همآوا
-
کیوه
لغتنامه دهخدا
کیوه . [ ک َی ْ/ ک ِی ْ وَ / وِ ] (اِ) سبزه ای که برگ آن مغز دارد ومیوه ٔ آن خوش و خوب باشد. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). سبزه ای باشد که برگ آن مغزدار و میوه اش خوب و خوشبوی می باشد. (برهان ). || بعضی گویند کاهوست ، و آن تره ای باشد که خور...
-
کیوه
واژهنامه آزاد
کجایی
-
جستوجو در متن
-
کیح
لغتنامه دهخدا
کیح . (ع اِ) روی کوه و بن آن . ج ، اکیاح ، کیوح . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کنار کوه . ج ، اکیاح ، کیوح . (ناظم الاطباء).
-
کاح
لغتنامه دهخدا
کاح . (ع اِ) سرکوه . بن کوه . کیح مثله . ج ، اکیاح و کیوح . (منتهی الارب ). وسعت کوه . (ناظم الاطباء).