کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کینه
/kine/
معنی
۱. دشمنی؛ عداوت؛ بغض.
۲. = انتقام
۳. [قدیمی] جنگ.
〈 کینه به دل گرفتن: احساس دشمنی پیدا کردن.
〈 کینه خواستن (جستن، توختن): (مصدر لازم) [قدیمی] انتقام گرفتن.
〈 کینه داشتن: (مصدر لازم) دشمنی داشتن.
〈 کینه ساختن: (مصدر لازم) [قدیمی] جنگیدن.
〈 کینهٴ شتری: [عامیانه، مجاز] کینۀ شدید و ماندگار.
〈 کینه کشیدن: (مصدر لازم) [قدیمی] انتقام گرفتن.
۲. [قدیمی] جنگیدن.
〈 کینه ورزیدن: (مصدر متعدی)
۱. دشمنی ورزیدن.
۲. انتقام جستن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بغض، پدرکشتگی، تنفر، حقد، دشمنی، عداوت، عناد، غرض، کین، نفرت ≠ محبت، مهر
فعل
بن گذشته: کینه ورزید
بن حال: کینه ورز
دیکشنری
animus, hatred, hostility, rancor, rancour, spite, virulence
-
جستوجوی دقیق
-
کینه
لغتنامه دهخدا
کینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) به معنی بیمهری و عداوت و آزار کسی را در دل پوشیده داشتن باشد. (برهان ). بغض و عداوت . کین . (آنندراج ) . دشمنی و عداوت و بدخواهی و آزار کسی در دل پنهان داشتن . (ناظم الاطباء). کین . دشمنی نهفته در دل . خصومت پنهانی و عداوت ک...
-
کینه
واژگان مترادف و متضاد
بغض، پدرکشتگی، تنفر، حقد، دشمنی، عداوت، عناد، غرض، کین، نفرت ≠ محبت، مهر
-
کینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کین› kine ۱. دشمنی؛ عداوت؛ بغض.۲. = انتقام۳. [قدیمی] جنگ.〈 کینه به دل گرفتن: احساس دشمنی پیدا کردن.〈 کینه خواستن (جستن، توختن): (مصدر لازم) [قدیمی] انتقام گرفتن.〈 کینه داشتن: (مصدر لازم) دشمنی داشتن.〈 کینه ساختن: (مصدر لازم...
-
کینه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِ.) دشمنی ، عداوت .
-
کینه
دیکشنری فارسی به عربی
ثار , حقد , عداوة , کراهية , نکاية ، إحْنة
-
کینه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: kina طاری: kina طامه ای: kina طرقی: kina / qeyz کشه ای: kina / qeyz نطنزی: kina
-
واژههای مشابه
-
کینة
لغتنامه دهخدا
کینة. [ ک َ ن َ ] (ع اِ) کُنار. (منتهی الارب ). بار درخت سدر. (از اقرب الموارد). || درخت کُنار. (ناظم الاطباء). || (اِمص ) پذیرفتاری . (منتهی الارب ). پذیرفتاری و کفالت . واحد کَیْن . (ناظم الاطباء). کفالت . (اقرب الموارد).
-
کینة
لغتنامه دهخدا
کینة. [ ن َ ] (ع اِ) سختی خواری . (منتهی الارب ). شدت خوارکننده . (از اقرب الموارد). سختی وشدت . خواری و مذلت . (ناظم الاطباء). || بدحالی ، و گویند: بات فلان بکینة سوء؛ ای بحالة سوء. (منتهی الارب ). || حالت . یقال : بات فلان بکینةسو؛ ای بحالة سوء. (ا...
-
کینه ٔ ایرج
لغتنامه دهخدا
کینه ٔ ایرج . [ ن َ / ن ِ ی ِ رَ ] (اِخ ) به معنی کین ایرج است که نام لحن نوزدهم باشد از سی لحن باربد. (برهان ). نام لحن نوزدهم از سی لحن باربد. (ناظم الاطباء). رجوع به کین ایرج شود.
-
کینه ٔ سیاوش
لغتنامه دهخدا
کینه ٔ سیاوش . [ ن َ / ن ِ ی ِ وَ / وُ / وو ] (اِخ ) به معنی کین سیاوش است که نام لحن بیستم باشد از سی لحن باربد. (برهان ) (ناظم الاطباء) : خرمتر از بهار و سراید به زیر و بم گه کینه ٔ سیاوش و گه سبزه ٔ بهار.ازرقی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کینه آوردن
لغتنامه دهخدا
کینه آوردن . [ ن َ / ن ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) کین آوردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کین آوردن شود.
-
کینه بستن
لغتنامه دهخدا
کینه بستن . [ ن َ / ن ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کین بستن . انتقام کشیدن . || دشمن شدن . عداوت پیدا کردن : به کیش حق پرستان کینه نتوان بست با دشمن مسلمانی گره از رشته ٔ زنار بگشاید.میرزا معز فطرت (از آنندراج ).
-
کینه توختن
لغتنامه دهخدا
کینه توختن . [ ن َ / ن ِ تو ت َ ] (مص مرکب ) کین توختن . انتقام کشیدن : چون چنان است که بر دست عنان داند داشت کینه توزد به گه جنگ ز هر کینه وری . فرخی .به وصال تو همه کینه بتوزم ز فراق کس مبادا ز پس وصل تو کین توز پدر. سوزنی .پس پسر این فرخ هرمز، نام...
-
کینه جستن
لغتنامه دهخدا
کینه جستن . [ ن َ / ن ِ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) انتقام کشیدن . انتقامجویی کردن . خونخواهی کردن . کینه کشیدن . کینه خواستن : ز ایوان به دشت آمد افراسیاب همی کرد بر کینه جستن شتاب . فردوسی .کینه نجوید مگر از دوستان بر چه نهادی تو الهی بناش ؟ ناصرخسرو.هر آ...