کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیل پیمانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
bushels
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بوشل ها، پیمانه، کیل
-
bushel
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بوشل، پیمانه، کیل، با پیمانه وزن کردن
-
کیال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] kayyāl پیمانهکننده؛ کیلکننده؛ پیمانهگر.
-
گری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) 1 - پیمانه ، کیل . 2 - جریب .
-
گوتیز
لغتنامه دهخدا
گوتیز. [ گ َ / گُو ] (اِ) نوعی از پیمانه باشد. (آنندراج از فرهنگ فرنگ ). گونیز. کیل و قفیز. (شعوری ج 2 ص 298) : شده احسان را طبعش چنان تیزدهد سیم و زرش با کیل و گوتیز.میرنظمی .
-
مکال
لغتنامه دهخدا
مکال . [ م َ ] (ع مص ) پیمودن پیمانه . (تاج المصادر بیهقی ). پیمودن و سنجیدن . (آنندراج ). کَیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به کیل شود.
-
نَکْتَلْ
فرهنگ واژگان قرآن
تا پيمانه ي طعام بگيريم (جزمش به دليل جواب واقع شدن براي جمله قبلي است.ازاکتيال به معناي گرفتن طعام با کيل است، در صورتي که با کيل معامله شود وکيل به معناي پيمان کردن طعام است)
-
کیال
لغتنامه دهخدا
کیال . [ ک َی ْ یا ] (ع ص ) پیماینده . (منتهی الارب ). پیماینده و پیمانه کننده . (ناظم الاطباء). پیماینده و چیزی را به پیمانه پیمایش کننده . (غیاث ). آنکه حرفه ٔ او پیمودن طعام باشد. (از اقرب الموارد). کیل پیما. پیماینده ٔ کیل . کیل پیماینده . آنکه ش...
-
بوشل
دیکشنری عربی به فارسی
مقياس وزني است معادل 4 پک () و23 کوارتز () , پيمانه غله وميوه که درحدود63 ليتر است , پيمانه , کيل , باپيمانه وزن کردن
-
غذارم
لغتنامه دهخدا
غذارم . [ غ ُ رِ ] (ع اِ) آب بسیار. (اقرب الموارد). و یشبه الخضرم ، الغذارم و هو الماء الکثیر. (نشوء اللغة العربیة ص 125). || کیل غذارم ؛ پیمانه ٔ تخمینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کیل جزاف . (اقرب الموارد).
-
مکیل
لغتنامه دهخدا
مکیل . [ م َ ] (ع مص ) پیمودن به پیمانه . (تاج المصادر بیهقی ). پیمانه کردن . کَیل . مَکال . این کلمه شاذ است زیرا مصدراز فَعَل یَفعِل ، مَفعَل آید. (از اقرب الموارد).
-
کویژ
لغتنامه دهخدا
کویژ. [ ک َ ] (اِ) به معنی پیمانه ،و قفیز معرب کویژ است . (انجمن آرا). کیل [ ک َ / ک ِ ]باشد، و آن پیمانه ای است که چیزها بدان پیمایند و به عربی قفیز خوانند. (برهان ) (آنندراج ). اندازه و پیمانه . (ناظم الاطباء). کویز. قفیز. (از فرهنگ فارسی معین ). و...
-
کیلة
لغتنامه دهخدا
کیلة. [ ک َ ل َ ] (ع اِ) پیمانه . (ناظم الاطباء). ظرفی که بدان گندم کیل کنند، و آن در شام دومُدّ است .ج ، کیلات . (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ بعد شود. || اسم مرة است . (از اقرب الموارد).
-
اندازه
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیمانه، تعداد، حد، شمار، کیل، معیار، مقدار، مقیاس، میزان، وزن ۲. پایگاه، پایه، قدر، مرتبه، مکانت، منزلت ۳. قطع ۴. معادل
-
گری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gari ۱. پیمانه؛ کیل؛ پنگان.۲. گز؛ جریب: ◻︎ زآنکه امثال مرا بیشاعری بسیار داد / کاخهای چارپوشش باغهای چلگری (انوری: ۴۵۶).۳. گره.