کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کیله
/keyle/
معنی
۱. پیمانه.
۲. [عامیانه] جیره؛ سهم.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پیمانه، پیمایش
دیکشنری
portion, ration
-
جستوجوی دقیق
-
کیله
لغتنامه دهخدا
کیله . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهدشت است که در بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع است و 180 تن سکنه دارد، که از طایفه ٔ لکی سوری وچادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
کیله
لغتنامه دهخدا
کیله . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان لاهیجان است که در بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع است و 237 تن سکنه دارد. در دو محل به فاصله ٔ یک کیلومتر به نام کیله ٔ بالا و پائین مشهور است و سکنه ٔ کیله ٔ پائین 74 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کیله
لغتنامه دهخدا
کیله . [ ل ِ ] (اِخ ) نام فعلی آن عباس آباد است . علت تغییر نام ده این بود که در جنگلهای افراد نظامی با یاغیان عراقی درسال 1323 هَ . ش . سرباز وظیفه ای به نام عباس در این ده کشته شده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کیله
لغتنامه دهخدا
کیله . [ل َ / ل ِ ] (اِ) پیمانه باشد که بدان غله و آرد و چیزهای دیگر پیمایند. (برهان ) (آنندراج ). در بهار عجم نوشته که کَیله پیمانه ٔ غله و جز آن ، و این مفرس کیل است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پیمانه . (صحاح الفرس ) (از ناظم الاطباء). پیمانه . (ص...
-
کیله
واژگان مترادف و متضاد
پیمانه، پیمایش
-
کیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کَیلَة، جمع: کَیلات] keyle ۱. پیمانه.۲. [عامیانه] جیره؛ سهم.
-
کیله
فرهنگ فارسی معین
(کَ لَ یا لِ) [ ع . کیلة ] (اِ.) 1 - پیمانه . 2 - در فارسی پیمانه ای باشد که با آن غله و آرد و چیزهای دیگر را وزن کنند.
-
کیله
لهجه و گویش بختیاری
kila پیمانه مخصوص تقسیم حبوبات و غلات به ظرفیت سه کیلو.
-
کیله
لهجه و گویش تهرانی
پیمانه ،اندازه، جیره غذائی و پرس غذا
-
واژههای مشابه
-
کیلة
لغتنامه دهخدا
کیلة. [ ک َ ل َ ] (ع اِ) پیمانه . (ناظم الاطباء). ظرفی که بدان گندم کیل کنند، و آن در شام دومُدّ است .ج ، کیلات . (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ بعد شود. || اسم مرة است . (از اقرب الموارد).
-
کیلة
لغتنامه دهخدا
کیلة. [ ل َ ] (ع اِمص ) پیمایش . اسم مصدر است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).اسم است از کال . (از اقرب الموارد). || نوع و هیأت پیمایش . (ناظم الاطباء). نوع ، و گویند: انه لحسن الکیلة، مثل جِلسة و رِکبة. (اقرب الموارد).- امثال :اء حشفاً و سوء کیلة ؛ یع...
-
کیله سفید
لغتنامه دهخدا
کیله سفید. [ ل َ س ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حسین آباد است که در بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج واقع است و 160 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کیله سفید
لغتنامه دهخدا
کیله سفید. [ ل َس ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان جیگران (گرمسیر ولدبیگی ) است که در بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان واقع است و 200 تن سکنه دارد. در زمستانها قریب 110 خانوار از طایفه ٔ تفنگچی گوران برای تعلیف احشام خود به حدود خاوری این ده می آیند. (از فرهنگ جغ...
-
کیله کبود
لغتنامه دهخدا
کیله کبود. [ ل َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اوباتواست که در بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج واقع است و 110 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).