کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیفا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کیفا
لغتنامه دهخدا
کیفا. [ ک َ / ک ِ ] (اِ) زخم مهلک . || رنج و آزار و درد. کیغا. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). رجوع به کیغا شود.
-
واژههای مشابه
-
کیفاً
لغتنامه دهخدا
کیفاً. [ک َ فَن ْ ] (ع ق ) از لحاظ کیف . از لحاظ چگونگی . (فرهنگ فارسی معین ). از حیث چونی : فلان از این کار کماً وکیفاً خبر دارد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
حصن کیفا
لغتنامه دهخدا
حصن کیفا. [ ح ِ ن ِ ک َ ] (اِخ ) حصن کیپا. شهری با قلعه ٔ بزرگ مشرف بدجله میان آمد و جزیره ٔ ابن عمر از دیاربکر. و بر دجلة بدانجا پلی است . و یاقوت گوید: من پلی بزرگتر از آن ندیده ام ، و پل را یک چشمه است و بر دو جانب آن دو چشمه ٔ خرد و متعلق است بصا...
-
رأس کیفا
لغتنامه دهخدا
رأس کیفا. [ رَءْ س ِ ک َ ] (اِخ ) دیهی است در لبنان واقع در زغرتا، مسقطالرأس مطران یوسف الدبس . (از اعلام المنجد).
-
ارتقیه ٔ کیفا
لغتنامه دهخدا
ارتقیه ٔ کیفا. [ اُ ت ُ قی ی َ ی ِ ک َ ] (اِخ ) سلسله ای از امرای ارتقی به کیفا (495 - 629 هَ . ق .). رجوع به ارتقیه شود. این شعبه را ایوبیان منقرض کردند. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 149 و 150 شود.
-
واژههای همآوا
-
کیفاً
لغتنامه دهخدا
کیفاً. [ک َ فَن ْ ] (ع ق ) از لحاظ کیف . از لحاظ چگونگی . (فرهنگ فارسی معین ). از حیث چونی : فلان از این کار کماً وکیفاً خبر دارد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
حصن کیف
لغتنامه دهخدا
حصن کیف . [ ح ِ ن ِ ک َ ] (اِخ ) حصن کیفا. رجوع به این کلمه شود.
-
کماً
لغتنامه دهخدا
کماً. [ ک َم ْ مَن ] (ع ق ) از حیث چندی : فلان از این امر کماً و کیفاً آگاه است .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).و رجوع به کَم ّ شود.- کماً و کیفاً ؛ از حیث چندی و چونی .
-
کیغا
لغتنامه دهخدا
کیغا. [ ک َ / ک ِ ] (اِ) رنج و آزار و درد و اندوه . (ناظم الاطباء) (از جانسون ). رجوع به کیفا شود.
-
نورالدین
لغتنامه دهخدا
نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) محمد. پنجمین از امرای ارتقیه ٔ کیفا است . از سال 570 تا 581 هَ . ق . امارت کرد. (یادداشت مؤلف ).
-
ابراهیم ارتقی
لغتنامه دهخدا
ابراهیم ارتقی . [ اِ م ِ اُ ت ُ ] (اِخ ) دومین پادشاه از سلسله ٔ ارتقیه ٔ حصن کیفا (498 هَ .ق .).
-
حصکفی
لغتنامه دهخدا
حصکفی . [ ح َ ک َ ] (ص نسبی ) نسبت است به حصن کیفاء بجای حصن کیفائی . رجوع به حصن کیفا شود. (الانساب سمعانی ).