کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیسان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کیسان
لغتنامه دهخدا
کیسان . [ ک َ ] (اِخ ) ابن معرف هجیمی ، مکنی به ابوسلیمان . نحوی است . (از معجم الادباء ج 6 ص 215).
-
کیسان
لغتنامه دهخدا
کیسان . [ ک َ ] (اِخ ) ابوبکر، مولی هشام بن حسان . تابعی است . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کیسان
لغتنامه دهخدا
کیسان . [ ک َ ] (اِخ ) ابوجعفر فراء کوفی . تابعی است . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کیسان
لغتنامه دهخدا
کیسان . [ ک َ ] (اِخ ) ابوسعید کیسان مقبری ، تابعی است . ابوسعید کیسان مقبری ، تابعی است . (منتهی الارب ). ابوسعید، والد سعیدبن ابی سعید المقبری ، تابعی است . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کیسان
لغتنامه دهخدا
کیسان . [ ک َ ] (اِخ ) رجوع به ابوعمر شود.
-
کیسان
لغتنامه دهخدا
کیسان . [ ک َ ] (اِخ ) رجوع به ابوفروة شود.
-
کیسان
لغتنامه دهخدا
کیسان . [ ک َ ] (اِخ ) رجوع به ابومسافر شود.
-
کیسان
لغتنامه دهخدا
کیسان . [ ک َ ] (اِخ ) لقب مختاربن ابی عبیدة. (منتهی الارب ). لقب مختاربن ابی عبیده ٔ ثقفی . (از ناظم الاطباء). لقب مختاربن ابی عبید، و کیسانیه که از روافض هستند به وی نسبت دارند. (از اقرب الموارد). رجوع به کیسانیه شود.
-
کیسان
لغتنامه دهخدا
کیسان . [ ک َ ] (اِخ ) نام پدر ایوب سختیانی . (منتهی الارب ). ابوتمیمه والد ایوب سختیانی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کیسان
لغتنامه دهخدا
کیسان . [ ک َ ] (اِخ ) نام غلامی از علی بن ابی طالب که فرقه ٔ کیسانیه از شیعه ٔ منسوب بدویند. (مفاتیح ، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کیسانیه شود.
-
کیسان
لغتنامه دهخدا
کیسان . [ ک َ] (ع اِمص ) سگالش و حیله و بیوفایی . اسم است غدر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سگالش و غدر و بیوفایی . (ناظم الاطباء). اسم است غدر را. (از اقرب الموارد).- ام کیسان ؛ لقب زانو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). لقب رکبه و زانو. (ناظم الاطباء) ...
-
کیسان
فرهنگ نامها
(تلفظ: keysān) (کی + سان (پسوند شباهت)) ، روی هم به معنی همانند کی ، مثل کی ؛ (به مجاز) از بزرگان و پادشاهان و سروران.
-
واژههای مشابه
-
ابن کیسان
لغتنامه دهخدا
ابن کیسان . [ اِ ن ُ ک َ ] (اِخ ) ابوالحسن محمدبن احمدبن ابراهیم بغدادی نحوی . خطیب در تاریخ بغداد نام او یاد کرده و گوید وی نحو از فریقین یعنی کوفیین و بصریین فراگرفته و خلط دو مذهب میکرد و رؤسا و اشراف بصحبت او گرد می آمدند چنانکه غالباً صد اسب بر...
-
اصحاب کیسان
لغتنامه دهخدا
اصحاب کیسان . [ اَ ب ِ ک َ ] (اِخ ) پیروان کیسان مولای علی امیرالمؤمنین علیه السلام بودند. رجوع به کیسانیه و ملل و نحل شهرستانی چ مطبعه ٔ حجازی قاهره ج 1 ص 235 شود.