کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیان آباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خانه کیان
لغتنامه دهخدا
خانه کیان . [ ن ِ ] (اِخ ) نام کوهی است در مازندران . رابینو از این کوه در پاراگراف 31 یادداشت و حواشی کتاب خود نام میبرد. (از سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 204).
-
جستوجو در متن
-
شه پورگان
لغتنامه دهخدا
شه پورگان . [ ش َه ْ ] (اِخ ) شه بورگان . پسر کرایست شان . بنا به گفته ٔ مؤلف تاریخ سیستان (چ ملک الشعراء بهار) وی از شاهان کیان است که شهر سیستان در زمان او مجدداً آباد گردیددر چهارصد و چهل سال شمسی . (از تاریخ سیستان ص 4).
-
محمودآباد
لغتنامه دهخدا
محمودآباد. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قره باغ بخش مرکزی شهرستان شیراز، واقع در 76هزارگزی جنوب باختر شیراز و سه هزارگزی راه فرعی شیراز به کیان آباد قره باغ ، با 80 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
لاسجرد
لغتنامه دهخدا
لاسجرد. [ ج ِ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه تهران به سمنان میان حیدرآباد و مهدی قلیخان در 189200 گزی تهران . دهی از دهستان سرخه بخش مرکزی شهرستان سمنان . واقع در 34 هزارگزی جنوب باختری سمنان کنار شوسه ٔ سمنان به طهران . جلگه ، معتدل خشک . دارای 1200 تن ...
-
سگوند
لغتنامه دهخدا
سگوند. [ س َگ ْ وَ ](اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش زاغه شهرستان خرم آباد، این دهستان در جنوب بخش واقع و محدود است از خاور به بخش دورود، از باختر به دهستان ده پیر بخش حومه ،از شمال بکوه بلومان ، از جنوب به بخش پاپی . موقعیت طبیعی کوهستانی و جلگه و هو...
-
گریت
لغتنامه دهخدا
گریت . [ گ ِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های بخش پایی شهرستان خرم آباد. این دهستان در شمال باختری بخش واقع و محدود است از شمال به کوه کیان و دهستان سگوند بخش زاغه ، از جنوب به دهستان سرگانه ، از خاور به کوه های خورشیدوند و دهستان کازه ، از خاور به بخش...
-
زاغه
لغتنامه دهخدا
زاغه . [ غ َ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای شهرستان خرم آباد است . این بخش در خاور شهرستان و محدود است از شمال به بخش چقلوندی از خاور به منطقه ٔ بروجرد از باختر به بخش حومه و از جنوب به بخش پاپی . موقعیت طبیعی آن کوهستانی و هوای قسمتی از آن گرمسیر و قسمت...
-
مداین
لغتنامه دهخدا
مداین . [ م َ ی ِ ] (اِخ ) شهرکی است برمشرق دجله و مقر خسروان بوده است و اندر وی یکی ایوانی است که ایوان کسری خوانند و گویند که هیچ ایوان از آن بلندتر نیست اندر جهان . و این شهرکی بزرگ بود و با آبادانی و آبادانی وی به بغداد بردند. (حدود العالم ). نام...
-
آوار
لغتنامه دهخدا
آوار. (ص ) از خانمان و یا وطن و جز آن دورافتاده . دربدر : لجاج ومشغله ماغاز تا سخن گویم که ما ز مشغله ٔ تو ز خانه آواریم . ناصرخسرو.بمن سپرد و ز من بستدند فرعونان شدم بعجز و ضرورت ز خانمان آوار. مسعودسعد.تو بادی و من خاک تو تو آب و من خاشاک توبا خوی ...
-
کاخ
لغتنامه دهخدا
کاخ . (اِ) کوشک باشد. (لغت فرس اسدی ). منظر باشد و کوشک را نیزگویند. (صحاح الفرس ). کوشک بلند. صرح . (زمخشری ). کوشک و قصر و عمارت بلند باشد. (برهان ). خانه ، اطاق ، کوشک و خانه های چند رویهم برافراشته . قصری که در بستان سازند. اسپرلوس . رجوع به اسپر...
-
کشور
لغتنامه دهخدا
کشور. [ ک ِش ْ وَ ] (اِ) ترجمه ٔ اقلیم است که یک حصه از هفت حصه ٔ ربع مسکون باشد چنانکه گویند کشور اول و کشور دوم یعنی اقلیم اول و اقلیم دوم و هر کشوری به کوکبی تعلق دارد: کشور اول که اقلیم اول باشد به زحل و آن هندوستان است . دوم به مشتری و آن چین و ...
-
توختن
لغتنامه دهخدا
توختن . [ تو ت َ ](مص ) توزیدن . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). این لغت از اضداد است . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) . خواستن . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ). جُستن . (برهان ). خواستن و آرزو کردن و جستن و جستجو نم...
-
پرمایه
لغتنامه دهخدا
پرمایه . [ پ ُ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) که مایه ٔ بسیار دارد. دارای مایه ٔ بسیار. مقابل کم مایه : خورشید منم به شاعری ، سایه توئی پرمایه منم بفضل و بی مایه توئی . سوزنی .بیت ذیل را اسدی در لغت نامه آورده و گفته است نام گاو فریدون است لکن پرمایه در این ب...
-
پست
لغتنامه دهخدا
پست . [ پ َ ] (ص ) مقابل بالا. پائین . تحت . سفل . زیر. مقابل بالا و روی . مقابل علو و فوق : بیامد چو گودرز را دید، دست بکش کرد وسر پیش بنهاد پست . فردوسی .بکش کرده دست و سرافکنده پست همی رفت تا جایگاه نشست . فردوسی .پراندیشه بنشست بر سان مست بکش کرد...
-
استخر
لغتنامه دهخدا
استخر. [ اِ ت َ ] (اِخ ) اصطخر. اصطرخ . ستخر. (جهانگیری ). شهری بفارس از اقلیم سوم ، طول آن 79 درجه و عرض 32 درجه و آن از بزرگترین حصن های فارس و شهرها و کوره های آنست . گویند نخستین کسی که آنرا بساخت اصطخربن طهمورث پادشاه ایران بود و طهمورث نزد ایرا...