کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کُلُت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کُلُت
لهجه و گویش گنابادی
kolot در گویش گنابادی به لحظه برخورد چیزی که به زمین میافتد و صدای این برخورد را گویند.
-
واژههای مشابه
-
کلت
لغتنامه دهخدا
کلت . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قطور است که در بخش حومه ٔ شهرستان خوی واقع است و 288 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کلت
لغتنامه دهخدا
کلت . [ ک َ ] (ع مص ) فراهم آوردن چیزی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد.) (از ناظم الاطباء). فراهم آوردن . (آنندراج ). || ریختن چیزی را در ظروف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).ریختن در اناء. (آنندراج ). ریختن چیزی را درخنور. (از ناظم الاطباء). ...
-
کلت
لغتنامه دهخدا
کلت . [ ک ُ ل َ ] (اِ) از دانه های خوردنی است در سرزمین هند، نظیر برنج و عدس و ماش . (الجماهر ص 46). اسم حب هندی است که آن را کاسرالحجر نامندو آن حب القلت است . کلتهی . (فهرست مخزن الادویه ). گمان می کنم کلتهی صحیح است . (از حاشیه الجماهر ص 46).
-
کلت
لغتنامه دهخدا
کلت . [ ک ُ ل َ ] (ع ص ) کُلَّت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کُلَّت شود.
-
کلت
لغتنامه دهخدا
کلت . [ ک ُل ْ ل َ ] (ع ص ) فرس فُلَّت و کلت ؛ اسب تیزرو و شتاب . به تخفیف لام نیز آمده است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). فرس فلت و کلت ؛ اسب تیزرو که فراهم آید و خود را جمع کند و برجهد. (ازاقرب الموارد). فرس فلت و کلت و فُلَت و کُلَت ، اسب شتاب تی...
-
کلت
واژگان مترادف و متضاد
پارابلوم، تپانچه، رولور
-
کلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: colt] (نظامی) kolt نوعی اسلحۀ کمری که جای چند فشنگ دارد. Δ سازندۀ آن ساموئل کلت، مخترع امریکایی (۱۸۱۴ ـ ۱۸۶۲ میلادی) بود، که نخستین تفنگ را که چند فشنگ در آن جا میگرفت، ساخت.
-
کِلَتَ
لهجه و گویش گنابادی
kelata در گویش گنابادی روستای با جمعیت زیر ده خانوار را گویند.
-
واژههای همآوا
-
کلط
لغتنامه دهخدا
کلط. [ ک ُ ل ُ ] (ع ص ، اِ) مردان متقلب و برگردنده از خرمی و شادی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مردمان گستاخ و متقلب از شادی و خرمی . (ناظم الاطباء).
-
کلة
لغتنامه دهخدا
کلة. [ ک َل ْ ل َ ](ع ص ) کارد کند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
کلة
لغتنامه دهخدا
کلة. [ ک ِل ْ ل َ ] (ع اِ) پشه خان . ج ، کِلَل . (منتهی الارب ). پرده ٔ نازک و رقیق که چون خانه دوزند تا خود رااز پشه نگاه دارند و عامه بدان ناموسیه گویند. (از اقرب الموارد). و رجوع به کِلَّه شود. || پرده ٔ تنک و نازک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموار...
-
کلة
لغتنامه دهخدا
کلة. [ ک ُل ْ ل َ ] (ع اِ) مؤنث کُل ّ. (منتهی الارب ). تأنیث کل است و گویند: کلة امراءة، همانگونه که گویند: کل امری ٔ . (از اقرب الموارد). || تأخیر و درنگ . (منتهی الارب ). تأخیر. (اقرب الموارد).