کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کُسیْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کُسیْ
لهجه و گویش گنابادی
kosi در گویش گنابادی یعنی زن خیانتکار ، زن بی وفا ، زن شهوت ران
-
واژههای مشابه
-
کسی
لغتنامه دهخدا
کسی . [ ک َ ] (حامص ) شخصیت . فردیت . آدمیت . (ناظم الاطباء). کس بودن . شخصیتی داشتن . در شمار مردم مهم بودن : هرکه او نام کسی یافت از آن درگه یافت ای برادر کس او باش و میندیش ز کس .سنائی .
-
کسی
لغتنامه دهخدا
کسی . [ ک َ ] (ضمیر مبهم ) (مرکب از کس +ی نکره ). یک کس . یک شخص . شخصی . (ناظم الاطباء) : هرآنکه جز تو کسی را وزیر پنداردجلال و قدر تو واجب کند بر او تعزیر. (از لباب الالباب ).|| هرکس . || احدی . (ناظم الاطباء). هیچکس . (فرهنگ فارسی معین ). || شخص م...
-
کسی
لغتنامه دهخدا
کسی . [ ک َ سا ](ع مص ) جامه پوشیدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
کسی
لغتنامه دهخدا
کسی . [ ک ُ سا ] (ع اِ) ج ِ کِسوَة و کُسوَة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به کسوة شود.
-
کسی
لغتنامه دهخدا
کسی . [ ک ُس ْی ْ ] (ع اِ) مؤخره و پایین هرچیزی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) . || مؤخر سرین . ج ، اکساء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).- رکب کسیه ؛ رکب اکسأه ، بر گردن او افتاد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) .
-
کسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مقابلِ ناکسی] ka(e)si کس بودن؛ انسان بودن؛ باشخصیت بودن.
-
کسی
دیکشنری فارسی به عربی
اي شخص , بعض , شخص ما , واحد
-
همه کسی
لغتنامه دهخدا
همه کسی . [ هََ م ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش رزن شهرستان همدان . دارای 294 تن سکنه ، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و لبنیات وحبوب و صیفی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
همه کسی
لغتنامه دهخدا
همه کسی . [ هََ م ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سیمینه رود شهرستان همدان . دارای 1521 تن سکنه ، آب آن از چشمه و رودخانه ٔ محلی و چاه و محصول عمده اش غله ، حبوب ، لبنیات و انگور است . کار دستی مردم قالی بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
آن کسی
لغتنامه دهخدا
آن کسی . [ ک َ ] (صفت + ضمیر مبهم ) آن آدمی : بشیر آن کسی را که بودی نیازبدان خواسته دست بردی فراز. فردوسی .ترا آفرین از فریدون گردبزرگ آن کسی کو نداردْش خرد. فردوسی .بزرگ آن کسی کو بگفتار راست زبان را بیاراست و کژّی نخواست .فردوسی .
-
باب کسی
لغتنامه دهخدا
باب کسی . [ ب ِ ک ِس ْ سی ] (ص نسبی ) منسوب به «باب کس » که محله ٔ زیبایی است بسمرقند و بفارسی آنرا دروازه ٔ کس خوانند. (الانساب سمعانی ). از آنجاست ابوابراهیم اسحاق بن اسماعیل بن جعفربن داودبن یوسف و یا سیف بن جبلةبن حسین بن معد زاهد بابکسی سمرقندی ...
-
بی کسی
لغتنامه دهخدا
بی کسی . [ ک َ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی کس . بی خویشاوندی . || غربت . تنهایی . (ناظم الاطباء) : چه شکر گویمت ای خیل غم عفاک اﷲکه روز بی کسی آخر نمیروی ز سرم . حافظ. || بی یاوری . (ناظم الاطباء). بی یار و یاوری : من نه از بی کسی اندر کف تو دادم د...
-
بی کسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bikasi ۱. بییارویاور بودن؛ تنهایی.۲. بینوایی.