کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کُرْتَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کُرْتَ
لهجه و گویش گنابادی
korta در گویش گنابادی یعنی کسی که خود را به کوری و نفهمی میزند ، کسی که خود را به کوچه علی چپ میزند.
-
واژههای مشابه
-
کرت
لغتنامه دهخدا
کرت . [ ک َ ] (اِ) قطعه ای از زمین زراعت کرده و سبزی کاشته که کَرد نیز گویند. (ناظم الاطباء). کرد. کرذ. هر یک از بخشهای تقریباً مساوی مزرعه یا باغچه . (فرهنگ فارسی معین ) : میان محوطه گرد آن [ دخمه ] به شکل کرت بندیهای مستطیل سنگفرش شده بود... رزبانو...
-
کرت
لغتنامه دهخدا
کرت . [ ک َ ] (اِ) تره . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تره شود.
-
کرت
لغتنامه دهخدا
کرت . [ ک َ ] (اِ) فصل . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کرد شود.
-
کرت
لغتنامه دهخدا
کرت . [ ک َ ] (اِ) نام میوه ٔ خاری است که آن را به عربی شوکة قبطیة گویند و آن میوه ای است شبیه به خرنوب شامی . معرب آن قرط باشد. (برهان ) (آنندراج ). بار و ثمر یک نوع خاری که به تازی قرط گویند. (ناظم الاطباء). کیکر. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کیکر ...
-
کرت
لغتنامه دهخدا
کرت . [ ک َ ] (اِخ ) آل کرت . رجوع به آل کرت و حبیب السیر چ تهران صص 84-116 شود.
-
کرت
لغتنامه دهخدا
کرت . [ ک َرْ رَ ] (ع اِ) کرة. دفعه . مرتبه . (ناظم الاطباء). نوبت . بار. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). راه . ره . پی . دست . هنگام . وهلة. وعده . گه . گاه . مَرَّة. کِش یا کَش . سفر. ج ، کَرّات . (یادداشت مؤلف ) : در این راه چند کرت گفت دریغ آل ...
-
کرت
لغتنامه دهخدا
کرت . [ ک ِ رِ ] (اِخ ) جزیره ای است در مدیترانه ٔ شرقی متعلق به کشور یونان . این جزیره از تپه های آهکی و کوههای نسبتاً مرتفع که گاه ارتفاع آنها به 2490 متر می رسد تشکیل شده است . جمعیت آن بیشتر در دشتهایی است که برای گندم ، ذرت ، تنباکو و مانند آن م...
-
کرت
لغتنامه دهخدا
کرت . [ کْرِ / ک ِ رِ ] (اِ) درختی است گرمسیری که سه گونه ٔ وحشی آن در کرانه های جنوب ایران می روید. چوب کرت در آغاز قرمز روشن است و سپس تیره می شود، خوب تراش برمی دارد و در هنرهای زیبا بمصرف می رسد. صمغ معروف عربی را از آن می گیرند. (از جنگل شناسی ک...
-
کرت
واژگان مترادف و متضاد
بار، دفعه، مرتبه
-
کرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کرته، کردو، کرد، کرزه، کرز› (کشاورزی) [قدیمی] kart زمین مرزبندیشدۀ کوچک برای زراعت؛ کاله.
-
کرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کرّة، جمع: کرّات] [قدیمی] karrat نوبت؛ بار؛ مرتبه.
-
کرت
فرهنگ فارسی معین
(کَ یا کِ) = کرد. کرته . کردو: 1 - قطعه ای از زمین زراعت کرده و سبزی کاشته . 2 - هر یک از بخش های تقریباً متساوی یک مزرعه یا باغچه .
-
کرت
فرهنگ فارسی معین
(کَ رَّ) [ ع . کرة ] (اِ.) دفعه ، مرتبه ، بار. ج . کرات .