کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوژ رفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
polynominally convex hull
غلاف چندجملهایکوژ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] فرمولدار متـ . غلاف چندجملهایمحدب
-
frost heave
کوژ یخبندانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] برآمدگی بخشی از خط که ناشی از یخ زدن بستر در نواحی دارای تجمع آب است
-
bent-back occlusion, back-bent occlusion
جبهۀ همرسی کوژ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] جبهۀ همرسیدهای که براثر تشکیل یک چرخند جدید در نقطۀ همرسی و گاه براثر جابهجایی چرخند قدیمی در امتداد جبهه، سمت حرکت آن برعکس شده باشد
-
midconvex function
تابع میانیکوژ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] فرمولدار
-
close-to-convex function
تابع نزدیکبهکوژ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] فرمولدار
-
convex fillet weld
جوش گوشهای کوژ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب] نوعی جوش گوشهای که رویۀ آن کوژ است
-
planoconvex lens
عدسی تخت ـ کوژ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] نوعی عدسی که یک سطح تخت و یک سطح کوژ دارد
-
concavoconvex lens
عدسی کاو ـ کوژ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] عدسی همگرایی که یک سطح کاو و یک سطح کوژ دارد
-
convexoconcave lens
عدسی کوژ ـ کاو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] عدسی واگرایی که یک سطح کوژ و یک سطح کاو دارد
-
meniscus convex lens
عدسی هلالی کوژ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] نوعی عدسی هلالی که همگراست
-
جستوجو در متن
-
اختجاج
لغتنامه دهخدا
اختجاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کژ رفتن . (زوزنی ). کج رفتن .- اختجاج جمل در سیر ؛ سرعت با التواء. کوژ رفتن اشتر باشتاب . (تاج المصادر بیهقی ).
-
ادفق
لغتنامه دهخدا
ادفق . [ اَ ف َ ] (ع ص ) کج . || مرد خم گرفته از پیری و اندوه . کوژ. || آنک دندانش بیرون نشسته بود از دهن . (تاج المصادر بیهقی ). شتر دندان بیرون آمده . || شتری که آرنج وی از هر دو پهلوی او جدا باشد. || سیر ادفق ؛ رفتن بشتاب . || هلال برابر و سپید غی...
-
کوز
لغتنامه دهخدا
کوز. (ص ) دو تا اندرآمده و کژشده . (فرهنگ اسدی ). پشت خمیده و دوته شده را گویند خواه از پیری و خواه از علت دیگر. (برهان ) (از آنندراج ). پشت دوتا و خمیده خواه از پیری و یا علتی دیگر. (ناظم الاطباء). کوژ. قوز. پشت خمیده . دوتا. (فرهنگ فارسی معین ). چف...
-
خمیده
لغتنامه دهخدا
خمیده . [ خ َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) کج شده . خم گردیده . معوج . مایل . (ناظم الاطباء). چفیده . (صحاح الفرس ). منحنی . بخم . دوتا. کوژ. دولا. خم خورده . چفته . (یادداشت بخط مؤلف ) : همی برفشانم بخیره روان خمیده روانم چو خم کمان . فردوسی .خمیده سر از...
-
ناخن
لغتنامه دهخدا
ناخن . [ خ ُ ] (اِ) ناخون . هندی باستان ، نخا (ناخن انسان ، ناخن حیوانات ). پهلوی ، ناخون . افغانی ، نوک . بلوچی ، ناخون . ناکون ، ناهون . کردی ، ناخنب [ کردی اصیل ، نینوک ]. پشتو،ناخون . ماده ٔ شاخی که درانتهای انگشتان انسان و [برخی ] جانوران میروید...