کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کوت-ه آمدن
لغتنامه دهخدا
کوت-ه آمدن . [ ت َه ْ م َ دَ ] (مص مرکب ) کوتاه آمدن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوتاه آمدن شود.
-
کوت،کُت و مُت
لهجه و گویش تهرانی
عیناً
-
جستوجو در متن
-
کود کردن
لغتنامه دهخدا
کود کردن . [ کو ک َ دَ ] (مص مرکب ) کوت کردن . بر روی یکدیگر ریختن تا چون خرمنی یا گنبدی شود. پر کردن بیش از لبه ٔ ظرف و عرب نیز این کلمه را گرفته است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوت کردن شود.
-
کپه کردن
لغتنامه دهخدا
کپه کردن . [ ک ُپ ْ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرد کردن بر فراز یکدیگر. کوت کردن . کود کردن . خرمن کردن . توده کردن . قبه کردن . تل کردن . (یادداشت مؤلف ). روی هم انباشتن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کود کشیدن
لغتنامه دهخدا
کود کشیدن . [ کو ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کناسی کردن . کودکشی کردن . و رجوع به کودکش ، کودکشی و کوت کش شود.
-
تل کردن
لغتنامه دهخدا
تل کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بر روی هم چون خرمنی گرد کردن . کوت کردن . بر روی یکدیگر نهادن چون تلی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تل شود.
-
اجمام
لغتنامه دهخدا
اجمام . [ اِ ] (ع مص ) آسایش دادن (ستور را). (منتهی الارب ). برآسایانیدن . (تاج المصادر) : ملک نوح و امیر سبکتکین و محمود از بهر اجمام مراکب و رکائب و اقتسام غنایم و رغائب دو سه روزی به هراة توقف کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || نزدیک آمدن . (تاج ال...
-
عمارة
لغتنامه دهخدا
عمارة. [ ع ِ رَ ] (ع مص ) آباد داشتن و آباد کردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مأهول و مسکون گرداندن . (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة): عمارةالبلدان من عدل السلطان . (امثال و حکم دهخدا از عقدالعلی ). || لا...
-
خانقاه
لغتنامه دهخدا
خانقاه . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) قریه ٔ کوچکی است در پسنتبون کوت میمنه و مردم آن از قوم ازبک و بعضی هم از سادات بوده و بزبان ازبکی تکلم میکنند.در اینجا تقریباً 50 خانه ٔ آباد است و زراعت آن للمی است . گندم و خربوزه و تربزه در آنجا حاصل خوب میدهد. حاصلات...
-
کشی
لغتنامه دهخدا
کشی . [ ک َ / ک ِ ] (حامص ) عمل کشیدن و همواره بصورت ترکیبی استعمال میشود در تمام معانی اعم از نقل و حمل یا تحمل یا پیمودن و نظایر آن . (یادداشت مؤلف ).- آب کشی ؛ عمل کشیدن آب . استخراج آب از چاه . بیرون آوردن آب از آب انبار.- || عمل حمل آب . عمل ب...
-
دادن
لغتنامه دهخدا
دادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن چیزی را. ارزانی داشتن چیزی بکسی . منح . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). اکاحة. مقاوا...
-
گاله
لغتنامه دهخدا
گاله . [ ل َ / ل ِ ] (ص ) دور که در مقابل نزدیک باشد. (برهان ). رجوع به گالیدن شود. || (اِ) جوال دو سویه که بر پشت خر و دیگر ستور گسترند و در هر دو جوال خاک و کوت و سنگ و یا سبزی و میوه بار کنند. خور که از میان بر پشت خر و جز آن دو تا شود نیمی بیک سو...
-
علم
لغتنامه دهخدا
علم . [ ع َ ل َ ] (ع مص ) کفیده لب گردیدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شکافته شدن لب بالا،یا یکی از دو طرف آن . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) شکافتگی در لب بالایین و یا در یکی از دو طرف آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ل...
-
نیرو
لغتنامه دهخدا
نیرو. (اِ) زور. قوت . (لغت فرس اسدی ص 416) (جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (اوبهی ) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). توانائی . (ناظم الاطباء). توان . پهلوانی . نیرومندی . قدرت : نخست آفرین کرد بر دادگرکزو دید نیرو و بخت و هنر. فردوسی .چه فرمائیم چیست نی...
-
انبار
لغتنامه دهخدا
انبار. [ اَم ْ ] (اِ) جای انباشتن غله یا چیز دیگر. جای نگهداری کالا. آنجا که هیزم و غیره ذخیره کنند. (فرهنگ فارسی معین ). خانه ٔ بازرگان که در آن متاع و غله توده کند. (از اقرب الموارد). خانه ٔ بازرگانان و سوداگران است که کالای خود را در آن بر روی هم ...