کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کو
/ku/
معنی
کجاست؟: ◻︎ کو شد آن دعوی دوازدهفن / وآن همه مردی، ای نه مرد و نه زن (نظامی۴: ۶۵۲).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
where
-
جستوجوی دقیق
-
کو
لغتنامه دهخدا
کو. (اِ) راه فراخ و بزرگ را گویند که شاهراه باشد. (برهان ). شاهراه . (ناظم الاطباء). || کوی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). مخفف کوی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). محله . (غیاث ) : آن سگی در کو گدایی کور دیدحمله می آورد و دلقش می درید. مولوی .د...
-
کو
لغتنامه دهخدا
کو. (ق ، ادات پرسش ) کجاست ؟ (فرهنگ فارسی معین ). در چه جاست ؟ اَین َ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پهلوی ، کو (=کجا). اوستایی ، کو. فرق میان کو و کجا این است که بعد از کجا کلمه ٔ «است » و «هست » آید ولی کو بدون آنها استعمال شود و دیگر آنکه استعمال ک...
-
کو
لغتنامه دهخدا
کو. (موصول + ضمیر) مخفف که او. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). که او. که وی . (فرهنگ فارسی معین ) : راهی کو راست است بگزین ای دوست دورشو از راه بی کرانه و ترفنج . رودکی .خشم آمدش و هم آنگه گفت ویک خواست کو را برکند از دیده کیک . رودکی (احوال و اشعار ص 1...
-
کو
لغتنامه دهخدا
کو. [ ک َ / ک ُ] (ص ) زیرک و عاقل . (برهان ). زیرک و خردمند. (آنندراج ). زیرک و خردمند و با وقوف و هوشیار. (ناظم الاطباء). زیرک و هوشیار. (فرهنگ فارسی معین ) : کو نبود آنکه دن پرستد هرگزدن که پرستد مگر که جاهل و کودن . ناصرخسرو.|| (اِ) توانایی و قدرت...
-
کو
لغتنامه دهخدا
کو. [ ک َوو ] (ع اِ) روزن خانه . کوة [ ک َوْ وَ / ک ُوْ وَ ]. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و این مذکر است . فیقال : هوالکو. (از اقرب الموارد). مذکر آید. (ناظم الاطباء). یا تذکیر جهت روزن کلان است وتأنیث جهت روزن خرد. (...
-
کو
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله، ضمیر) [پهلوی: kū] ku کجاست؟: ◻︎ کو شد آن دعوی دوازدهفن / وآن همه مردی، ای نه مرد و نه زن (نظامی۴: ۶۵۲).
-
کو
فرهنگ فارسی عمید
(حرف + ضمیر) [مخففِ ضمیر] [قدیمی] ku که او.
-
کو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ku = کوی
-
کو
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ق . استفهام . ادات پرسش ) کجا.
-
کو
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (ص .)1 - زیرک ، دانشمند. 2 - پهلوان ، دلیر.
-
کو
دیکشنری فارسی به عربی
سوسة
-
کو
لهجه و گویش بختیاری
ku 1. پُر، کوت، ظرف پر از غلات یا هر چیز دیگر که نتوان چیزى به آن افزود؛ 2. کجا؟، کو؟
-
کو
واژهنامه آزاد
که او.
-
واژههای مشابه
-
کو ؟
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: košo / kiyâdeha طاری: ko طامه ای: ku طرقی: ko کشه ای: ko نطنزی: ko