کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کهن گشوئیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کهن گشوئیه
لغتنامه دهخدا
کهن گشوئیه . [ ک َ گ َ ئی ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودان است که در بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع است و 1000 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
واژههای مشابه
-
کهن بازار
لغتنامه دهخدا
کهن بازار. [ ک ُ هَم ْ / هُم ْ ] (اِ مرکب ) بازار کهن . بازار قدیمی . || کهن بازار؛ (ص مرکب ) در بیت زیر از خاقانی ظاهراً کنایه از سوداگر قدیمی ، زیرک و حیله گر در معامله ، آنکه در معامله فریب نخورد، آنکه در سوداگری سابقه ٔ ممتد دارد، آمده است : نقد ...
-
کهن خرابات
لغتنامه دهخدا
کهن خرابات . [ ک ُ هََ / هَُ خ َ ] (اِ مرکب ) خرابات قدیمی . (فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از دنیای فانی . (برهان ) (آنندراج ). دنیا. (ناظم الاطباء).
-
کهن سرا
لغتنامه دهخدا
کهن سرا. [ ک ُ هََ / هَُ س َ ] (اِ مرکب ) کنایه از دنیا. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کهن سکه
لغتنامه دهخدا
کهن سکه . [ ک ُ هََ / هَُ س ِک ْ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) سکه ٔ کهن . سکه ٔ قدیمی . سکه ٔ کهنه : وآن دگر فصل خطبه ٔ نبوی کاین کهن سکه زو گرفت نوی .نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 22).
-
کهن شدن
لغتنامه دهخدا
کهن شدن . [ ک ُ هََ / هَُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پیر شدن . سالخورده شدن . پیر و فرتوت گشتن : نماند تو را با پدر جنگ دیرکهن شد مگر گردد از جنگ سیر. فردوسی .جهاندار گرشاسب چون شد کهن نریمان ز کوپال گفتی سخن . فردوسی .- کهن شدن روی ؛ افسرده ودژم گشتن چهره...
-
کهن فرش
لغتنامه دهخدا
کهن فرش . [ ک ُ هََ / هَُ ف َ ] (اِ مرکب ) فرش قدیمی . (فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از زمین است که به عربی ارض گویند. (برهان ) (آنندراج ). کنایه از زمین . ارض . (فرهنگ فارسی معین ) : جای و علفش نه زین کهن فرش از خوشه ٔ چرخ و گوشه ٔ عرش .خاقانی (تحفة...
-
کهن کردن
لغتنامه دهخدا
کهن کردن . [ ک ُ هََ / هَُ ک َ دَ ] (ص مرکب ) پیر کردن : دیر بماندم در این سرای کهن من تا کهنم کرد صحبت دی و بهمن . ناصرخسرو.رجوع به کهن شدن شود. || فرسوده کردن . از کارآمدگی چیزی کاستن : بر کهن کردن همه نوهاای برادر موکل است دهور.ناصرخسرو.
-
کهن گردیدن
لغتنامه دهخدا
کهن گردیدن . [ ک ُ هََ / هَُ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) کهن گشتن . رجوع به کهن گشتن شود.
-
کهن گرگ
لغتنامه دهخدا
کهن گرگ . [ ک ُ هََ / هَُ گ ُ ] (اِ مرکب ) گرگ پیر. (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) : ز بیم سکه و نیروی شمشیرهراسان شد کهن گرگ از جوان شیر. نظامی . || کنایه از دنیاست . (آنندراج ). دنیا و فلک و گردون . (ناظم الاطباء) : تیرباران سحر دارم سپر چون نفکندا...
-
کهن گشتن
لغتنامه دهخدا
کهن گشتن . [ ک ُ هََ / هَُ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) پیر شدن . به سن کهولت و سالخوردگی رسیدن : سرای سپنج است بر راه روتو گردی کهن دیگر آید به نو. فردوسی .اگر زآهنی چرخ بگْدازدت چو گشتی کهن باز نَنْوازدت . فردوسی .چنین گفت پرسنده را سروبن که شادان بدم تا ن...
-
کهن آباد
لغتنامه دهخدا
کهن آباد. [ ] (اِخ ) دهی از دهستان ارادان است که در بخش گرمسار شهرستان دماوند واقع است و 1214 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
کهن آوازه
لغتنامه دهخدا
کهن آوازه . [ ک ُ هََ / هَُ زَ / زِ ] (ص مرکب ) که آوازه ای قدیم دارد. که شهرتی دیرین دارد : پیشتر از جنبش این تازگان نوسفران و کهن آوازگان .نظامی .
-
کهن بالا
لغتنامه دهخدا
کهن بالا. [ ک ُ هَم ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان فین است که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع است و 294 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).