کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنگره زن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دبیر اجرایی کنگره
دیکشنری فارسی به عربی
الأمين التنفيذي للمؤتمر
-
کنگره دار کردن
دیکشنری فارسی به عربی
طاحونة , نتوء
-
عمارت کنگره درشهر واشینگتن
دیکشنری فارسی به عربی
کابيتول
-
حزب کنگره خلق
دیکشنری فارسی به عربی
حزب المؤتمر الشعبي
-
جستوجو در متن
-
congresswomen
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زن کنگره، بانوی عضو کنگره امریکا
-
متذری
لغتنامه دهخدا
متذری . [ م ُ ت َ ذَرْ ری ] (ع ص ) (از «ذرو») آن که زن از برتران قبیله خواهد. (آنندراج ). زن گرفته ٔ از برترین قبیله . (ناظم الاطباء). || برآینده بر بالای ذروه . (آنندراج ). برآینده بر بالا و بر کنگره . (ناظم الاطباء). غله ٔ برباد داده شده . (ناظم ال...
-
جمم
لغتنامه دهخدا
جمم . [ ج َ م َ ] (ع اِ) آنچه بر سر پیمانه باشد بعدِ پُری . (منتهی الارب ). || سینه ، رحب الحجم واسعالصدر. (اقرب الموارد). || (مص ) بی نیزه شدن مرد. || بی سرون گردیدن گوسفند. || بسیار بسیارگوشت شدن زن . || بی کنگره بودن خانه . (منتهی الارب ). بی کنگر...
-
اجم
لغتنامه دهخدا
اجم . [ اَ ج َم م ] (ع ص ، اِ) استخوان بسیارگوشت . || مرد بی نیزه در حرب . || گوسپند بی شاخ . (منتهی الارب ). گوسفند بی سُرو. (تاج المصادر). || شرم زن . || قدح . (منتهی الارب ). || بنیان اَجم ّ؛ بنیان بی کنگره . (منتهی الارب ). بنای بی کنگره . (تاج ا...
-
کنگر
لغتنامه دهخدا
کنگر. [ ک ِ گ ِ ] (اِ) نام سازی است و آن را بیشتر مردم هندوستان نوازند و آن را کنگری گویند. (برهان ) (جهانگیری ).نام سازی است که در هندوستان غالباً نوازند. (آنندراج ). نام سازی است که آن را کنگره و کنگری نیز گویندو اهل هند نوازند. (فرهنگ رشیدی ). ساز...
-
صفیر زدن
لغتنامه دهخدا
صفیر زدن . [ ص َ زَ دَ ] (مص مرکب ) شخولیدن . سوت زدن . سوت کشیدن . مکاء : چون صفیری بزند کبک دری در هزمان بزند لقلق بر کنگره بر ناقوسی . منوچهری .اسبی که صفیرش نزنی می نخورد آب نه مرد کم از اسب و نه می کمتر از آبست . منوچهری .گر شیرخواره لاله ٔ سرخس...
-
چنگ زدن
لغتنامه دهخدا
چنگ زدن . [ چ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) پنجه درافکندن . درآویختن بچیزی . بشلیدن . دست بردن بچیزی : بزد چنگ واژونه دیو سیاه دو تا اندرآورد بالای شاه . فردوسی .چوافراسیابش بدانگونه دیدبزد چنگ و تیغ از میان برکشید. فردوسی .خویشتن را در آب انداخت و چنگ در پسر...
-
خلوتخانه
لغتنامه دهخدا
خلوتخانه . [ خ َل ْ وَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نمازخانه . (ناظم الاطباء). محل عبادت و عزلت از خلق . جائی که در آن عزلت گیرند برای عبادت : خیز خاقانی ز کنج فقر خلوتخانه سازکز چنین گنجی توان اندوخت گنج شایگان . خاقانی .بایزید بسطامی شبی در خلوتخانه ٔ مک...
-
پان ته آ
لغتنامه دهخدا
پان ته آ. [ت ِ ] (اِخ ) گزنفون در کتاب 4، فصل 2 آرد که : در خلال این احوال مادیها غنائم را تقسیم کردند و برای کوروش خیمه ٔ باشکوهی با تمام لوازم معیشت و یک زن شوشی ، که زیباترین زن آسیا بشمار میرفت ، با دو زن سازنده گذاردند. گرگانیها هم با سهام خودشا...
-
تابعیت
لغتنامه دهخدا
تابعیت . [ ب ِ عی ی َ ] (مص جعلی ، اِمص ) پیروی و اطاعت کردن . (فرهنگ نظام ). تابع بودن . پیرو بودن . || از رعایای یک ملک ودولت بودن . از تبعه ٔ مملکتی محسوب شدن . مثال : تابعیت ایران برای من باعث سرافرازی است . (فرهنگ نظام ).تابعیت : عبارت است از را...
-
فرانکلین
لغتنامه دهخدا
فرانکلین . [ فْرا / ف ِ ] (اِخ ) بنیامین (بنجامین ). هر کس در اروپا و امریکا کمتر تجسسی در باب نوابغ جهان و خیرخواهان بشر کرده باشد، به اسم فرانکلین برخورده و با او آشنا شده است . مینیه مورخ شهیر فرانسوی مینویسد: فرانکلین مردی نابغه ، متقی ، مظهر خوش...