کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کنک
/kenek, kanak/
معنی
۱. گردوی سخت.
۲. بخیل؛ خسیس؛ کنسک؛ کنس.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کنک
لغتنامه دهخدا
کنک . [ ک ُ ن ُ] (اِ) قنق . بخور. لبان . کندر. (از دزی ج 2 ص 495).
-
کنک
لغتنامه دهخدا
کنک .[ ک َ ن َ / ک ِ ن َ / ک ِ ن ِ ] (اِ) نوعی از گیاه باشد که از آن ریسمان تابند. (برهان ) (ناظم الاطباء). || (ص ) بخیل و خسیس . (برهان ). در شیراز مرد لئیم و خسیس و بی همت . (آنندراج ). خسیس و بخیل و تنگدست . (ناظم الاطباء). || گردکانی که مغز آن به...
-
کنک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kenek, kanak ۱. گردوی سخت.۲. بخیل؛ خسیس؛ کنسک؛ کنس.
-
کنک
فرهنگ فارسی معین
(کَ نَ) (اِ.) گردویی که مغز آن به سختی برآید.
-
کنک
فرهنگ فارسی معین
(کَ نِ یا کَ نَ) (ص .) بخیل ، خسیس .
-
واژههای مشابه
-
گردوی کنک
لغتنامه دهخدا
گردوی کنک . [ گ َ ی ِ ؟ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنچه از گردو را که مغزش به دشواری درآید گردوی کنک و سوزنی گویند. (فهرست لغات دیوان بسحاق ) : باز میویز فراوان به تنقل میخورآن زمان از سر گردوی کنک مغز درآر.بسحاق اطعمه (دیوان چ شیراز ص 13).
-
سگ کنک
لغتنامه دهخدا
سگ کنک . [ س َ ک َ ن َ ] (اِ مرکب ) سگ کن است که مردم گیا باشد. (برهان ). || (اِ مصغر) مصغر سگ کن باشد. (آنندراج ).
-
بچه کنک
لغتنامه دهخدا
بچه کنک . [ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ ک ُ ن َ ] (نف مرکب ) آنچه بچه کند. که بچه کند. || در تداول کودکان مکتبی ، طلق تالک . بچه های مکتب طلق را میان کتاب نهند و بعد از چندین روز از آن ورقه ٔ دیگر پدید آید و آنرا بچه ٔ او گمان برند. (یادداشت مؤ...
-
سرسوت کُنک
لهجه و گویش تهرانی
فرزند ی که در آخرین روزهای حیات پدر و مادر یا بزرگ خانواده بدنیا بیاید.
-
ریشخند کنک
لهجه و گویش تهرانی
چیز های بیهوده
-
کردی کنک
واژهنامه آزاد
(به ضم کاف اول و فتح کاف دوم و کسر نون) خار پشت کوچک
-
دمب جیت کنک
لغتنامه دهخدا
دمب جیت کنک . [ دُ ک ُ ن َ ] (اِ مرکب ) دمتک . مرغ کوچکی است که پیوسته در کنار آب نشیند و دم جنباند و به عربی عصفورالشوک خوانند. و در اصل دم جیرکن بوده چه جیر به معنی پایین و کاف در آخر به جهت افاده ٔ تصغیر است . (از لغت محلی شوشتر). در تداول گناباد ...
-
اُوو زُلال کُنَک
لهجه و گویش بختیاری
ow zolâl konak آب زلال کُنک (نام حشرهاى که روى آبچشمه و قنات بهسرعت راه مىرود).
-
دل خوش کنک
لهجه و گویش تهرانی
مایه دلخوشی،رفیقه.